فکر می کنی من رو درک می کنی؟؟...
واقعا این فکر رو می کنی؟...
تو نمی تونی من رو درک کنی!...می فهمی؟...
تو نمی دونی چه حسیه که برای هر چیزی که می خوای دست و پا بزنی ولی هیچ کس نفهمه!...
تو نمی دونی هر روز با حس اضافی بودن بیدار شدن چه حسیه!...
تو نمی دونی چشم بستن به امید اینکه دیگه لازم نباشه بازشون کنی چه حسیه!...
تو نمی دونی جون نداشتن برای بلند شدن از روی تخت و شروع یک روز جدید چه حسیه!...
تو نمی دونی داشتن بغض همیشگی چه حسیه!...
تو نمی دونی زیر دوش گریه کردن چه حسیه!...
تو نمی دونی زیر بارون دویدن چه حسیه!...
تو نمی دونی جواب پس دادن به عالم و آدم بخاطر علایقت چه حسیه!...
تو نمی دونی شنیدن چرت و پرت های آدم ها درباره استایلت یا پوششت چه حسیه!...
تو نمی دونی زمین خوردن چه حسیه...
نمی دونی خسته بودن چه حسیه...
نمی دونی آرزوی مرگ کردن چه حسیه...
نه... نمی دونی...ولی من می دونم!
چون من تجربه اشون کردم...نه تو
