آغاز سخن با نام او که مهربان و بخشنده است.
می خواهم چند صفحه ای از بارداری دومم برایتان بگویم.
همه ما انسانها در این دنیا، که به هیچ کسی وفا ندارد در امتحان هستیم.
ما در این دنیا که آمده ایم، آمده ایم، تا خوب بودن را یاد بگیریم و یاد بگیریم چطور زندگی کنیم.
زندگی امتحانی است که خدا برایمان مقدر کرده،
امیدوارم از این امتحانات الهی، سربلند و پیروز بیرون بیاییم ?
من در سن سی و هفت سالگی، دومین بارداری ام اتفاق افتاد.
من برای بارداری ام، پیش خانم مامایی، که مدرک کارشناسی عالی مامایی داشتن رفتم. و ایشان را انتخاب کردم. ایشان برای بارداری اولم هم بود. و از کارش هم بسیار بسیار راضی بودم. کاملا برای مریض وقت می گذارند و به حرفهای مریض هم خوب گوش می کنند و با دقت کامل نسخه را می نویسند.
در ماه دوم بارداری، آزمایش کلی برایم نوشتن.
که مشخص می شود اگر کم خونی یا تیروئید، یا کم بود آهن یا کم بود ذخیره آهن یا کم بود ویتامین در بدن داشته باشیم این آزمایش کمک می کند تا دکتر بفهمد
و برای ما دارو تجویز کند.
متاسفانه در آزمایشم کم خونی شدید نشان داد.
که خانم ماما، فرمود با آزمایشت برو پیش دکتر خون.
من نوبت گرفتم و رفتم مطب دکتر خون (متخصص خون) ایشان فرمودند: بله کم خونی شدید دارید، به من فرمودند: خیلی خوبه به موقع آمدی، گفتم اقای دکتر چکار باید بکنم، فرمودند باید هفته ای چهار تا ونوفر در یک سرم تزریق کنی که هر سرم حدود 2 یا 3 ساعت طول می کشد تزریق کنید.
من شروع کردم به زدن سرم ها.
این ها تمام شد و دو هفته ای صبر کردم، رفتم دوباره آزمایش هموگلوبین دادم، که خانم ماما گفتند: بد نیست
ولی حواست باشد خودت را همیشه باید تقویت کنید.
تا این که در ماه چهارم بارداری آزمایش دیگری برایم نوشتن.
بعضی از دوستانم همیشه به من می گفتن فاطمه، چرا دکتر متخصص زنان نمی روی، به من می گفتن حالا این آزمایشی که دادی و مهم هست، ببر نشان خانم دکتر متخصص بده.
من نوبت خانم دکتری که در بیمارستان، برای ویزیت می آمد، گرفتم. آزمایشم را نشان خانم دکتر دادم.
گفت شما برو سقط کن. گفتم خانم دکتر چرا؟
گفت آزمایشت نشان می دهد.جنین ناقص است.
من با گریه منزل آمدم. غروب بود به مامایی که پیشش می رفتم تماس گرفتم گفتم، ببخشید من به اسرار دوستان که، چرا یک بار پیش خانم دکتر متخصص نمی روی برو، ببین در مورد آزمایشت چه می گوید رفتم. گفتم، خانم ماما شرمنده، من پیش فلان خانم دکتر رفتم.
غروب بود به مامایی که پیشش می ببخشید من به اسرار دوستان که،
به من گفت برو سقط کن.
خانم ماما، ازم پرسید همان آزمایشگاهی که
گفتم رفتید؟ گفتم نه، گفت چرا؟ گفتم چون
این آزمایشگاه نزدیک و سر کوچمون بود رفتم.
گفت نه عزیزم برو همان آزمایشگاهی که گفتم.
گفتم: خانم ماما، حتی خانم دکتر به من
گفت دوباره نروی آزمایشت را تکرار کنی. پول همسرت را توی چاه ریختی.
گفت نه فقط باید سقط کنی حتی آدرس هم داد.
فلان خانم دکتر در فلان روز از تهران می آید درمانگاه، ارزون برایت در می آید.
خانم ماما گفت نه عزیزم به حرف من گوش کن ضرر نمی کنی اول بچه ات را از خدا بخواه دوم از من.
و ما، در ایام محرم بودیم، من حتی نذر هم کردم.رفتم آزمایشگاه،
آزمایش را دادم و با خانم دکتر آزمایشگاه هم در رابطه با این آزمایش صحبت کردم...
آزمایشگاه به من فرمودند: عزیزم شب ساعت 9 بیا جواب آزمایشت آماده است بگیر.
شب اومدم جواب را بگیرم خانم دکتر به من گفتن، خانم یوسفی آزمایش قبلی هم دنبالت هست، گفتم بله، بفرما
گویا می خواست با آزمایش جدیدم مقایسه کند.
گفتم خانم دکتر چیزی شده گفت نه عزیزم، آزمایش شما زمین تا آسمون با این آزمایش جدید فرق می کند.
از خوشحالی گریه کردم. گفتم خدایا شکرت??
دلم می خواست بروم، از اون خانم دکتره متخصص زنان
شکایت کنم چون با دستور غلطی که به من داد، داشت مرا قاتل می کرد. ولی به خدا سپردمش، که الهی خدا جوابش را بدهد.
من زود تصمیم نمی گیرم سعی می کنم کارم را با چند نفر مشورت کنم.
خلاصه اومدم پیش خانم ماما، گفت خانم یوسفی اگر همان اول، آزمایشگاهی که گفته بودم رفته بودید این استرس بهت وارد نمی شد.
نذری هم که کرده بودم، چند عدد عروسک شب شهادت خانم حضرت رقیه(س) در روضه، به آنهایی که حاجت دارند بدهم و چند عدد عروسک دیگر هم، روی ضریح مطهر خانم حضرت رقیه(س) بیندازم.
خدا را شکر پسرم محمد حسین در 8 ماهگی به دنیا آمد. الحمدالله هیچ مشکلی هم نداشت.
زایمانم به دلایلی، که یک دلایل آن، استرس بود یک ماه زود شد.
و یه قدری هم برای سنم که 37 سالم بود فرزندم زود به دنیا آمد.
امیدوارم از این داستان واقعی زندگیم، خوشتون اومده باشه. و از تجارب دیگران درس بگیریم.
در کارها همیشه توکلمان به خدا باشد و زود تصمیم نگیریم. تحقیق زیاد داشته باشیم.
با آرزوی سلامتی