اگر قسمت یک را نخواندهاید اینجا را مطالعه بفرمایید.
همواره گفتگو و دوری از دو قطبی شدن نتایج بهتری از بحث و جدل به دست آورده است. صدها مقاله و تحقیق علمی وجود دارد که در بحث و جدل طرفین ذرهای به حرف طرف مقابل گوش نمیدهند، دائم به جوابهایشان فکر میکنند و نتیجه اغلب بحثها تقریبا هیچ است و دو طرف بر روی اعتقادات خود متحجرتر میشوند. لذا از شما دعوت میکنم که نظرهایتان را ابراز کنید، چه موافق چه مخالف تا شاید مرا در اتخاذ دیدگاه درست کمک کنید.
نویسنده معتقد است برای از بین بردن فرهنگ مردسالاری با ریشههایی به قدمت چندهزار سال باید از شاخ و برگها شروع کرد. مرد جوان ایرانی اگر در ابتدا با سد قانون، مواجه باشد و از طبعات آن آگاه باشد به مرور زمان رفتار ناخودآگاه زن ستیزش به رفتاری تبدیل میشود که زنها در جایگاهی با حقوق برابر مردها میبیند. همچنان که روزگاری بستن کمربند در خودرو کاری نالازم و بعضا بزدلانه بود، در طول زمان و با اعمال قانون بستن کمربند و اعمال جریمه برای خاطیان امروزه کمتر رانندهای را در سطح شهرها بدون کمربند بسته در حال رانندگی میبینیم.
آنچه که مساله را پیچیده میکند نبود قانونی واضح و دقیق در حمایت از قربانی تجاوز است. راه حل، ایجاد ساز و کارهاییست که منجر به بوجود آمدن قانون میشود، سازوکاری که ممکن است سالها زمان ببرد. تا آن زمان چه باید کرد؟ یکی از موثرترین المانهایی که در پیش برد سازوکار مذکور به ذهن میرسد، آگاهی دادن به افکار عمومی و تحت فشار قرار دادن متجاوز در سطح جامعه است. اگرچه قضاوت درست را باید به قانونی درست سپرد و نباید آن را به افکار عمومی واگذار کرد، اما این تنها چیزیست که داریم. در این میان ممکن است حقوق عدهای از مردان نیز پایمال شود و کفه ترازو به سمت زنان برود، که من معتقدم این تبیعض مثبت را باید بپذیریم تا به نقطه تعادل برسیم.
تعریف تبعیض مثبت را میتوانید اینجا بخوانید. اگر ما جامعه را آگاه کنیم که چه میزان تجاوز به کودکان و زنها میشود و تقریبا هیچ زن ایرانیی وجود ندارد که یک بار یکی از مصادیق تجاوز را تجربه نکرده باشد، جامعه نسبت به متجاوز به گونهای دیگر برخورد میکند. همین تغییر دیدگاهها منجر میشود که در طول زمان قانونها در حمایت از کودکان و زنان به وجود بیاید. در این میان اگر قانون هم در یک مورد برابر (مانند دعواهای زن و شوهر) از زنها و کودکان حمایت کرد، بپذیریم. چرا که برای تعادل و حذف دیدگاه مردبرتری به یک تبعیض مثبت ممتد نیاز داریم.
لازم میدانم پیش از شروع بگویم که بنده بیش از ۱۵ سال بود که با صدای نامجو بیدار شدم، مدرسه و دانشگاه رفتم، عاشق شدم و زندگی کردم. شاید کمتر کسی از فنهای سینهچاکش آن زمان که من با جبر جغرافیاییش مدرسه میرفتم نامجو را میشناختند. اینها را بدان خاطر گفتم که نباید هیچ خط قرمزی برای تحت فشار قرار دادن متجاوز در ذهن داشته باشید و تعابیر دوگانهای از آن داشته باشید. پدر رفیقتان متجاوز ببینید و پدر خودتان را نه! رفیقتان را متجاوز ببینید و خودتان را نه! آیدین آغداشلو را متجاوز بیینید و نامجو را نه! هیچ اهمیتی ندارد که متجاوز کیست و چه کاره است، اتفاقا هر چه عنوانش بزرگتر بهتر. حتی اگر فرض کنیم داستانهای تجاوزی که در مورد نامجو گفته شده، صحت نداشته باشد (فرض غیر ممکن) باز باید پا فشاری کرد، دادخواهی کرد و از همه مهمتر ابراز وجود و قدرت تا نشاندن طرفین پای قانون. در نتیجه منِ مرد ایرانی وقتی شجاعت عدهای از زنان هموطنم را میبینم که دیگر آبروداری و مصلحت اندیشی را کنار گذاشتهاند و شجاعانه فریاد میزنند، ترس فرایم میگیرد، و آنقدر بیترس و با اعتماد به نفس در رابطههایم و جامعهام نقش متجاوز را ایفا نمیکنم.
آنچه از بیرون میبینیم این است که جنبش میتو هم توسط سلیبریتیها مصادره شد. اینها دقیقا همان کسانی هستند که میخواهند تعرض و تجاوز در هر سطحی را یکسان نشان بدهند. اما نظر شخصی من کاملا متضاد با این است. برای انتقال دلیل نظرم دو داستان که در همین دهه اخیر که برای دو دختر ۱۶ تا ۱۸ سال اتقاق افتاده بود را به طور خلاصه بازگو میکنم. اولی دختر دبیرستانی بود که ساکن یکی از مناطق کم درآمد تهران بود، در یک خانه که کلا ۳۰ متر هم نمیشد زندگی میکردند و هر روز توسط پدر و برادرهایش مورد تجاوز قرار میگرفت تا حامله شد. دومی دختری ۱۶ ساله که در یکی از روستاهای ایران به زور شوهر داده میشود و از روز بعد از ازدواجش پدرش هر روز صبح که شوهر به سر کار میرفت، به خانه دخترش میرفت و به او تجاوز میکرد. به نظر من اگر قرار است سینهای چاک خورده شود به نفع قربانیان و متجاوزی پای میز محاکمه کشیده شود اینان در اولویت محضاند. جرمی که کیوان امام مرتکب شد با نامجو قابل مقایسه نیست و در نتیجه اعمال قانونی که برای این دو نیز در نظر گرفته میشود نباید یکسان باشد. اما چه شد؟ قربانیان کیوان امام عدهای دانشجوی بی رسانه بودند اما قربانیان نامجو تریبون داشتند. و هزاران حرف ازین دست را میتوانیم بزنیم قربانیان واقعی در طول تاریخ بی رسانه بودند. اما چاره چیست؟ فعلا چارهای به ذهن من نمیرسد جز اینکه نامجوها را حداقل فراموش نکنیم. بر کوس رسواییشان تا میتوانیم بکوییم شاید این صدا بعد از سالها ترس در دل سفاکترین متجاوزان بیندازد.
ساکت ننشینیم.
مد روز را ول کنید در سمت حق بنویسید.