G.dragon
G.dragon
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

رویا ها

رویایی دیدم

من در آغوشت بودم و تو در سکوت نوازشم میدادی

نسیم بهار ، سوزش آفتاب را خنثی میکرد ؛ در آن لحظه خورشید چیزی جز نور نبود و ازاری نداشت . هوا صاف نبود اما ابر ها بود که آسمان را نقاشی کرده بود

دست در دست هم ، کنار همدیگر بودیم

ساکت بودیم ، شاید چون در وصال آن زبانت نیست که حرف میزند بلکه روحت است . حتی در سکوت هم نشاط عشق وجود دارد

آغوشت مثل همیشه گرم بود . هر حرکت دستت را حس میکردم .

نغمه ی پرندگان را می‌شنیدم . چه دلنشین ! میتوانم ذوق را صدایطان بشنوم ...

رویایی دیدم که کنار هم بوده ایم

اما افسوس که فقط همین بود .

رویا...

زندگی رویاییتکست
گوست هستم. 13 ساله ای با آرزو های بزرگ برای نویسنده شدن:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید