G.dragon
G.dragon
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

کفش

وقتی سه ساله بودم کفش‌هایم پر از ستاره بود. لبریز از رنگ های مختلف بودند و روی ستاره‌ها لبخند بود. انقدر با آنها در پارک ها بالا و پایین پریدم که کهنه شدند. انقدر با آنها در دشت ها دویدم که سوراخ شدند.

وقتی هفت ساله بودم کفش هایم طوسی و بنفش بودند. شاید به اندازه‌ی کفش های سه سالگیم رنگی نبودند، ولی روی آنها ستاره بود و بند هم داشتند که باعث شد احساس بزرگ بودم بکنم. در مدرسه با آنها هزاران ماجراجویی داشتم؛ اما پس از مدتی برایم کوچک شدند.

در ده سالگی کفش‌هایم سیاه‌وسفید بودند. رویشان ستاره ای نبود اما چندان بد هم نبودند. جا های زیادی با آنها رفتم اما بعد از آنها خسته شدم .

الان سیزده سالم است. کفش‌هایم چکمه های سیاهی است که رویشان نه ستاره است نه رنگ دیگری. با غم پاهایم را با آنها میکشم زمین. روحیه ای در آنها وجود ندارد. در من روحیه ای وجود ندارد.

بعضی اوقات یاد کفش‌های سه سالگیم میوفتم و دلم برای آن کفش ها تنگ می‌شود.

نه، بعضی اوقات دلم برای سه سالگی تنگ می‌شود...


کفش‌های سالگیمستارهکفش
گوست هستم . 13 ساله ای که میخواد نویسنده بشه . اینجا تکست های کوتاه و دلنوشته هامو به نمایش میزارم . حمایت یادتون نره (هیچ یک از تصاویر استفاده شده متعلق به من نیست. کلیه حقوق برای مالکین محفوظ است)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید