منظور از نمادگرایی این است که اشیا چیزهای دیگر را غیر از آن چیزی که در واقع هستند بازنمایی کنند.
ما به عنوان بیننده همواره به چیز ها نگاه میکنیم
و گاهی نتیجه میگیریم که منظور ظاهر آن نیست و در برگیرنده معانی پنهانی آن است به عنوان مثال گاهی رنگ قرمز میتواند نشاندهنده چیزی جز رنگ قرمز باشد و شاید چیزی فراتر از آن مثلا به مفاهیمی چون اشتیاق،عشق یا از خود گذشتگی دلالت کند.
ممکن است معانی متضادی چون خیانت
یا نشان دهنده مفهوم عام تری همچون« خون» یا «توقف» پشت چراغ راهنمایی باشد ؛حتی در جایی
می تواند نماد کمونیسم باشد!
به عبارت دیگر، یک نشانه می تواند به معنای هر چیزی باشد که شما بخواهید؛ یعنی همه چیز! یا میتواند اصلا معنایی نداشته باشد. زیرا اگر بتوان هر گونه تعبیر نمادینی را برای آن قائل شد، نه ارزش درونی دارد، نه معنای ثابت یا لایتغیر یا جهانی. هیچ کیفیت خاصی ندارد که آن را به عنوان نماد یک چیز خاص معرفی کند.
حال سؤال این است: آیا نمادهای جهانی میتوانند مفاهیم مورد توافق همگان را منتقل کنند؟
مثلاً رنگ سفید که نماد پاکی یا بیگناهی یا زندگیست را میتوان دارای معنای ثابتی دانست!
اگر اینگونه باشد دچار خوانش بسیار سطحی از معانی خواهیم بود!
زیرا رنگ سفید میتواند مفاهیم متفاوتی چون رنگ پریدگی، بیخونی، بیجانی و مرگ را نشان دهد.
بنابراین اگر بگوییم که رنگ سفید نماد زندگیست پس نماد مرگ چیست؟
در این میان هیچ قطعیتی وجود ندارد.
اگر بخواهیم نمادشناسی را از زاویه پیچیده تری بنگریم باید بگوییم که چیزها فقط در زمینه های خاصی دارای ویژگی های نمادین هستند - و گاهی اوقات آنها اصلا نمایانگر نمادی از چیزی نیستند. گرترود اشتاین در این زمینه میگوید: گاهی اوقات گل رز یک گل رز است. گاهی گل رز به معنای عشق یا خواستگاری یا اشتیاق است گاهی نشانگر میل یا فداکاری است - یا چیزی فراتر از خودش را بازمینمایاند. برخی از گلها قرمز هستند، برخی دیگر سفید یا آبی؛ اما هیچ معنای نمادینی ندارند، نه در واقعیت و نه در مجاز ؛ او از اشتیاق وسوسه انگیزی که با هر عنصری در ادبیات به عنوان نمادی از چیزی برخورد کنیم میگوید. به عنوان مثال، طوفانی که در افق در حال وقوع است باید نمادی از آشفتگی عاطفی باشد که یا اتومبیل سیاهی که شخصیت یک فیلم از ان سبقت میگیرد میتواند نشانه ای از مرگ او باشد!
نکته مهم این است که باید به یاد داشت که تفسیر این نشانه ها همیشگی نیستند. گاهی اوقات طوفانی در افق فقط نشان دهنده آب و هوای بد است. برخی از گربه ها سفید، برخی سیاه و برخی نه سفیدند نه سیاه. این بدان معنا نیست که گربههای سفید بیگناهتر یا پاکتر هستند، یا صاحبان گربههای سیاه شخصیتهای بیمارگونهای دارند و عاقبت میمیرند. همه ما قرار است بمیریم و متاسفانه زودتر از آنچه فکر می کنیم خواهیم مرد.
نمادهای هوشمندتر را کجا میتوان یافت. نمادهایی که پیچیدهتر و خیلی پیچیده هستند کجا؟ فکر میکنم همهچیز به متن بستگی دارد، و بدیهی است که آثار ادبی میتوانند عناصر متنی خاصی را بهعنوان نمادهایی تثبیت کنند که لزوماً با هیچ معنایی از پیش تعیین شده نشانه گذاری نشدهاند!
برای مثال اگر این رمان بسیار جالب از گیلبرت سورنتینو، با عنوان «زیر سایه» را در نظر بگیریم، کاری که انجام میدهد این است که مجموعهای از تصاویر - یا عناصر بافتی، یا اجزای متنی - را به ما نشان میدهد و ما نمیدانیم معنی آنها چیست یا چرا در طول داستان تکرار میشوند. اما وقتی به یکی از این عناصر نگاه می کنیم - مثلاً ماه - هر بار که آن را می بینیم، هر بار که شخصیت ها به ماه نگاه می کنند، به تدریج متوجه می شویم که آنها در واقع به گذشته خود، به تاریخ شخصی خود نگاه می کنند. یا خاطرات کودکی خود را می کاوند
به طور دقیقتر، در نقطهای از کتاب، یک ستارهشناس آماتور، که پزشک حرفه ای است، با تلسکوپ به ماه اشاره میکند و وقتی از عدسی نگاه میکند، چیزی که میبیند یک زوج جوان، یک مرد و یک زن است. یا گاهی یک زن جوان و یک زن مسن - در حال حمام کردن در دریاچه. خیلی عجیب است او از دیدن این تصویر مبهوت شده است. چگونه ممکن است وقتی تلسکوپ به سمت ماه گرفته می شود، این تصاویر را ببیند؟ چیزی که بعداً در رمان متوجه میشویم این است که او به والدین خود نگاه میکند و ناگهان به یک خاطره سرکوبشده دوران کودکی دسترسی پیدا میکند. بنابراین دفعه بعد که ماه ظاهر می شود، می دانیم که احتمالاً نمادی است - یا به نحوی دلالتگر- یک لایه پنهان خاص در روان شخصیتی است که به ماه نگاه می کند.
معنای آن این است که مفهوم شناسایی نمادها در ادبیات لزوماً مبتنی بر ایده رمزگشایی - یا جایگزینی یک نماد آشنا با معنای مشخص نیست. هدف بررسی عناصر متنی در زمینه های جدید و نسبت دادن معانی نمادین به آنهاست که شاید قبلاً وجود نداشته است. این اتفاق در رمان گتسبی بزرگ اثر اف. اسکات فیتزجرالد هم قابل پیگیری است هنگامی که مولف تمام پدیده ها را به صورت نمادین تفسیر میکند، اما باید پرسید که چرا راوی (و مهمتر از آن گتسبی) میخواهد دنیای خود را با ارزش نمادین آغشته کند. هدف گتسبی در روایت این است که جهان را در نظم نمادین مورد علاقه خود قرار دهد. از این نظر او مانند برخی از خوانندگان مشتاق «شکارچی نماد» است.
قسمتی از مقاله «نماد چیست؟» نوشته: گیلاد اِلبوم: مدرس ارشد ادبیات دانشگاه ایالتی اورگان امریکا
#Gilad elbom #هانیه_حاجی_اسماعیلی