نقاشی های من از سه پایه نمی آید. من ترجیح می دهم بوم را به دیوار سخت یا زمین بچسبانم.
به مقاومت یک سطح سخت نیاز دارم! روی زمین راحت ترم و احساس میکنم به انچه میخواهم نزدیکترم وآان بخش بیشتری از نقاشی است که در سلطه ی من است؛از این طریق میتوانم در اطراف آن قدم بزنم، از چهار طرف کار کنم و به معنای واقعی کلمه در نقاشی باشم. اینگونه من از ابزارهای معمولی نقاشی مانند سه پایه، پالت، قلم مو، و غیره دور می شوم و در عوض به چوب، ماله، چاقو و رنگ مایع یا یک چسب سنگین با شن، شیشه شکسته یا سایر مواد خارجی نزدیک و نزدیک تر میشوم.
وقتی غرق در نقاشی ام هستم، از کاری که انجام می دهم آگاه نیستم. تنها پس از اتمام کار است که می بینم که چه کرده ام؛ من هیچ ترسی از ایجاد تغییرات، تخریب تصویر ندارم، چون به نظرم نقاشی روال خاصی ندارد. سعی میکنم اجازه بدهم از راه برسد. تنها زمانی که ارتباطم را با نقاشی از دست می دهم، نتیجه به همریخته میشود.
در غیر این صورت هارمونی خالص، دادن و گرفتنی سهل و اسان در اثارم وجود دارد و نقاشی همان میشود که باید بشود.
از کتاب جکسون پولاک، نقاشی من، 1956؛ص۵۶
ترجمه:هانیه حاجی اسماعیلی