ویرگول
ورودثبت نام
🪐Nocturnal Saturn🪐
🪐Nocturnal Saturn🪐"به منطقه زحل شبگرد خوش اومدید! 🪐 گاهی لیلی می‌شم که برای مجنونش می‌نویسه، گاهی قاتلی بی‌رحم که برای مقتولش! اینجا برای نوشتن اومدم و پیشنهادات کاری و تبلیغات رو میپزیرم😁🪐"
🪐Nocturnal Saturn🪐
🪐Nocturnal Saturn🪐
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

قهوه ی صبح گاهی☕️🔪🩸

تو💔
تو💔


https://virgool.io/p/u61rhnb4sc39/%D8%AA%D9%88%F0%9F%92%94
https://virgool.io/p/u61rhnb4sc39/%D8%A7%D8%B3%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85.%D8%AFSaturnlittlehouse%F0%9F%AA%90

Saturn little house🪐


11 اکتبر سال 1985
ساعت 4 بعد ظهر

+:چطور این اتفاق افتاد؟

-:نمیدونم وقتی داشتم از پله ها بالا میرفتم دیدم در خونه ی آقای سالیوان بازه و یک دست لای دره هیچ کاری نتونستم بکنم جز اینکه به شما زنگ بزنم آقای مارتینس[به پلیس زنگ زده]



دوازده ساعت قبل یعنی ساعت 4 صبح همون روز

سالیوان عادت داشت که هر روز راس ساعت 4صبح یک فنجان قهوه ی تلخ که بویش همچون بوی چوب سوخته ی درختان افرا بود بخورد تا صبح خیلی زودش را با انرژی و سر زندگی شروع کند.

سالیوان یکی از بهترین وکیل های لندن بود که او به قدری خوب بود که حتی اگر پرنده ای را از قبل برای خود بسته بودند.(دست های پشته پرده ، قاضی های پولکی و جلسات دادگاه خریده شده اشاره داره.)

او راس ساعت 3:30 صبح با امیلی یکی از دوستانش بود، در خانه خود او قرار داشت.

سالیوان در تمام 11 سال وکالت خود تنها یک بار یک پرونده را باخت که اوهم پرونده ی امیلی بود که 3 سال پیش امیلی به دلیل نداشتن مدرک کافی در اون یک دادگاه باخت.



پرونده ی امیلی

همسر امیلی که دوست صمیمی سالیوان می شد.روزی در خیابان های شهر زیبای لندن قدم میزد.

فرناندو که به داخل یک مغازه رفت،او یک نوشیدنی با يخ سفارش داد.بعد از گذر زمانی اندک نوشیدنی با يخ و دوز بالای الکل را برایش آوردند. او نوشیدنی را گرفت و خورد و راه افتاد.

او در خیابان های لندن پرسه میزد و تلو تلو می‌خورد و بادی که کاش نمی وزید ، وزید! آن باد کلاه او را به سمت کوچه ی بن بستی کشید! فرناندو دوید تا کلاهش را بگیرد وقتی که رسید انتهای کوچه ی بم بست و کلاهش را در دست گرفت و ایستاد و به سمت دهانه ی کوچه برگشت دید که مردی قد بلند و سیاه پوش دستانش را دور گردن مردی کوتاه قد که در تاریکی شب فقط و فقط رنگ سفید کت و شلوارش معلوم بود حلقه کرده بود و داشت او را خفه می‌کرد، گرمی مسی از سر فرناندو پرید بی محابا کلاهش را پرت کرد و به سمت آن دو دوید و ........ .


ادامه دارد.......

صبحساللندن
۱۱
۳
🪐Nocturnal Saturn🪐
🪐Nocturnal Saturn🪐
"به منطقه زحل شبگرد خوش اومدید! 🪐 گاهی لیلی می‌شم که برای مجنونش می‌نویسه، گاهی قاتلی بی‌رحم که برای مقتولش! اینجا برای نوشتن اومدم و پیشنهادات کاری و تبلیغات رو میپزیرم😁🪐"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید