در روزگاران دور و باستانی زمانی که تاریخ با تاریکی و خاموشی مواجه شده، جنگی میان خیر و شر، ترس و نا امیدی شکل میگیرد . این داستان در دوران قرون وسطا جریان دارد، زمانی که تمدن های مختلف برای بقا خود و تسلط بر جهان مبارزه میکنند. داستان بازی اساسین کرید میراژ در این دنیای ظالم و خطرناک رخ میدهد. این جهان اسرار آمیز که آمیخته با تاریخ و افسانه هاست ، قهرمانانی در آن با شجاعت و هنر خود روایت عجیب و جذابی را دنبال میکنند ، با بررسی داستان بازی Assassins Creed Mirage همراه بازیکاچو باشید.
کاراکتر اصلی داستان بازی اساسین کرید میراژ (Assassin's Creed Mirage) بسیم ابن اسحاق است، او یک قهرمان تاریخی است که روایت زندگی اش پر از ماجراجویی و اتفاقات مختلف است. درآغاز بسیم دزدی بود که در شهر بغداد زندگی می کرد. او علاقه زیادی به هدین وان ها ،( قطعات باستانی با قدرت ها و ارزش های شگفت انگیز) داشت و می خواست تبدیل به یک هدین وان شود. بسیم در مسیر تلاش برای تحقق خواسته هایش درگیر اتفاقات و ماجراهایی می شود که زندگی و آینده او را تحت تاثیر قرار میدهد. فعالیت های او منجر به قتل دوستان نزدیکش می شود و او با تلخی به سراغ عدالت و انتقام می رود.
بسیم در مسیر خود با اساسین ها ملاقات میکند و به تدریج توانایی ها و مهارت های اساسین ها را فرا می گیرد. او در جستجوی قطعاتی از گنجینه باستانی است که قدرت های بی نظیری را در خود دارند. این اکتشاف او را به مناطق مختلفی از جهان سوق میدهد، از شهرهای گوناگون تا آثار باستانی و دشت های پرخطر. در طول داستان Assassin's Creed Mirage، شما با بسیم همراه خواهید شد و شاهد تغییر و تحول شخصیتی او هستید. او درحالی که دوستانش را از دست داده ، برای رسیدن به عدالت و انتقام جویی تلاش بی وقفه ای میکند.
نهال یکی از دوستان قدیمی بسیم است که همیشه در اتفاقات مختلف زندگی اش همراه او بوده، در طی داستان بازی اساسین کرید میراژ این دو شخصیت نقشه ای میشکند تا یک آرتیفکت دیسک شکل را که ارزش زیادی برای هیدن وان ها دارد از کاخ المتوکل خلیفه بدزدند. بسیم اطلاعات لازم را از نهال میگیرد و در مورد آرتیفکت ها تحقیق میکند. او به کتابخانه ها و منابع تاریخی میرود، با متخصصان و دانشمندان مرتبط ملاقات می کند و سعی دارد تا اطلاعات بیشتری درباره این آرتیفکت ها و اهداف هیدن وان ها و Order of Ancients به دست آورد.
در طی این جستجو، بسیم متوجه می شود که آرتیفکت ها قدرت و قابلیت های شگفت انگیزی دارند و خطر بزرگی برای جهان به شمار می آیند. او درمیابد که هیدن وان ها و Order of Ancients قصد دارند از این آرتیفکت ها برای به ثمر رساندن اهداف نابودگرشان استفاده کنند و بسیم تصمیم میگیرد تا از این اتفاق جلوگیری کند. اما درست زمانی که بسیم و نهال وارد کاخ میشوند، خلیفه بغداد سر میرسد و نهال، دوست صمیمی بسیم در این درگیری خلیفه را می کشد.
با مرگ خلیفه بسیم به یکی از اهداف خود میرسد اما این اتفاق نقطه شروع تعقیب و گریز برای او در اساسین کرید میراژ است . در طول این تعقیب و گریز چند نفر از افراد نزدیک او کشته میشوند، بسیم و نهال از یک دیگر جدا میشوند و در بسیم نهایت گرفتار ماموران می شود. پس از آن روشن بنت لا احد او را نجات میدهد و بسیم به قلمرو هیدن ها راه پیدا میکند و توسط روشن آموزش می بیند تا به هیدنی ماهر تبدیل شود. بسیم در طول روایت بازی اساسین کرید میراژ به مأموریت های مختلفی جهت از بین بردن اعضای Order of Ancients فرستاده میشود.
در ادامه داستان Assassin's Creed Mirage بسیم چند سال تحت نظر روشن تمرین کرد و در نتیجه به پنهان شدگان راه یافت. پس از ورود به بغداد بسیم متوجه شد که پنج نفر از اعضای فرقه به بالاترین سطوح قدرت در خلافت راه پیدا کردهاند و از آن برای کشف یا بازسازی آثار باستانی اولیه بهرهبرداری میکنند. او به تعقیب چهار نفر از آنها میرود و ترورشان میکند. از طرفی، بسیم دوباره با نهال ملاقات میکند و او را تهیچ میکند که در مورد آثاری که فرقه به دنبالش است تحقیق کند، چون بر این باوربود که او و بسیم به شکلی با این آثار مرتبط هستند. پس از آن بسیم آخرین و اصلی ترین عضو فرقه یعنی قبیحه را گیر انداخت، روشن قبیحه را قبل از اینکه چیزی را لو بدهد میکشد و به بسیم اخطار میدهد که دیگر اکتشاف نکند در غیر این صورت او به یک دشمن برای روشن تبدیل خواهد شد.
با این حال بسیم توجهی به روشن نکرد و همراه با نهال به سمت الموت رفتند. بعد از رسیدن به آنجا، او متوجه شد که قلعه توسط نیروهای فرقه مورد حمله قرار گرفته است. بسیم با گرد هم آوردن هیدن وانهای بازمانده، به مبارزه با نیروهای دشمن پرداخت و آنها را از بین برد و وارد معبد شد. پس از آن روشن به بسیم حمله کرد و او مجبور شد با استاد خود مبارزه کند، سرانجام این مبارزه بسیم روشن را شکست داد و با نهال به داخل معبد رفتند، معبدی که با حضور بسیم باز شد. در داخل معبد او یک غلاف را پیدا کرد و دریافت که درواقع شخصی به نام نهال هرگز وجود خارجی نداشته. درحقیقت هم نهال و هم جنی که او را تسخیر کرده بود، یک طیفی از خاطرات سرکوب شده او در نقش لوکی بودند. بسیم که این موضوع را فهمید تصمیم گرفت با خاطرات نهال درآمیزد، او با این کار خاطرات خود را بازیابی کرد.
در پایان داستان Assassin's Creed Mirage، بسیم بعد از اینکه از معبد خارج شد پنهان شدگان از او استقبال کردند و روشن در اعتراض به آن از این گروه جدا شد. بسیم اکنون با یادآوری اینکه تناسخی از لوکی است، احساس جان تازه ای میکرد و مشتاق بود تا با کسانی که مسئول حبس او بودند دوباره ملاقات کند.