در این نامه حرفی از اعماق قلبم مینویسم تا باد آن را به پرستو ها و پرستوها به صاحبش برسانند.
صاحب عزیز این نامه پاییز است فصلی معتدل اما کمی دلگیر.
سلام بر جناب پاییز.
من برای پیشواز ، آمدنتان را تبریک میگویم. مشتاق دیدارت هستیم که بعد از ۳۶۵ روز یعنی یک سال دیگر دوباره به ملاقاتت می آییم. تابستان که نفس های آخرش را میکشد فرش قرمزی برای آمدنت پهن میکند و کم کم بار خود را میبندد.
میخواهم بروم سر اصل مطلب که سرت را به درد نیاورم راستش میخواهم از تو درخواستی کنم .
لطفا امسال هنگام آمدنت همراه خود شادی و سلامتی و حال خوب بیاور . غمگین و دلگیر نباش غصه هارا دور بریز و با لبخند وارد جهان ما شو. نه ما دیگر آن آدم های سابق هستیم و نه دگر توان غم را داریم.
زندگی هارا با برگهای رنگارنگ بساز چشم هارا از اشک شوق بارانی کن و قلب هارا به همدیگر متصل کن تا دیگر از تو به نام فصل دلتنگی فصل جدایی و همانند اینها یاد نکنند.
تو همانقدر زیبایی که بهار و تابستان و زمستان زیبایند پس این زیبایی را بین مردمانی که مشتاقت هستند تقسیم کن.
نه قلبی را دلتنگ و نه چشمی را گریان کن بلکه زندگی ببخش به تمام آنهایی که خسته اند تا جان خسته شان آرام گیرد...🍁🍂
نویسنده: 𝓝𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷 (نازنگار)
