در دبیرستان دانش آموز خجالتی بودم. کمرو بودم. نمی تئانستم از حقم دفاع کنم . همیشه احساس حقارت می کردم.حال که فکرش را می کنم می فهمم که ریشه در دوران کودکی داشته است.یادم میاید یک روز پدرم مرا جلوی دوستاننم تحقیر کرد. با واژه ای که تحقیرآمیز بود مرا خطاب کرد. کم نداشتم از این تحقیر و سرزنش شدن ها. اما این حقارت همیشه مرا وا میداشت به مسایل بزرگ و جاهای بزرگ فکر کنم. تا اینکه از روی اتفاق در رشته روانشناسی پذیرفته شدم.دانشجویی بودم که خجالتی بود. از حرف زدن و در جلوی جمع بودن می ترسید.این موضوع دغدغه من بود. تا اینکه روزی یکی از همکلاسی های فعال گفت در شرف برگزاری سمینار دانشجویی هستند که از مقالات دانشجویی استقبال می کنند. من هم خداخواسته گفتم من مقاله دارم در حالیکه دانشجوی سال دوم کارشناسی بودم که هنوز بویی از مقاله و پژوهش بویی نبرده بود .خلاصه برای عمل به تعهدم شب و روز تلاش می کردم. تا اینکه مقاله آبکی آماده کردم. روز سمینار فرا رسید. داشتم می لرزیدم.هر جور بود خودم را به پشت تریبوم رساندم. داشتم نفس نفس می زدم.نفس عمیقی کشیدم و با یاد خدا شروع کردم. شروع سختی بود.اما بعد از چند دقیقه راحت تر شدم.البته نه کامل.خلاصه با همین مسیر رفتم. مدیر مسئول نشریه،مدیریت تشکل دانشجویی،نوشتن مقاله در نقد ریس دانشگاه کارهای بعدی من بود.وارد محیط کار شدم. فرصت های سخنرانی و ابراز نظر را از دست نمی دادم.در محیطی کار می کردم که مداخله در بحران آسیب های اجتماعی چون خودکشی ،طلاق و اعتیاد بود خیلی قشنگ تاثیر دوران کودکی ،خاطرات تلخ همچون تحقیر،سرزنش و ،مقایسه،خشونت والدین بر ایجاد آسیب های اجتماعی کودکان را می دیدم. تا اینکه تصمیم گرفتم مطالعاتم را در حوزه طرحواره افزایش بدهم. الان خیلی خوب تاثیر عدم حضور والدین،چند شغله بودن،طلاق و جدایی والدین در دوره کودکی را بر زندگی آینده افراد می بینم. غفلت والدین،سهل انگاری در دوران کودکی میتواند در بزرگسالی منجر به طلاق و رها شدگی بشود.خشونت والدین میتواند تله بی اعتمادی شکل دهد. در پیج اینستاگرامیandishe_sepahan_esf این مطالب علمی را کاملا با توضیحات بیشتری آورده ام