علی اکبر شعاعی
علی اکبر شعاعی
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

آیا حقوق علم است؟


در طی تحصیل در رشته حقوق بعد از آنکه که با اندیشه های پوزیتویستی(تجربه گرایی) آشنا شدم خود را در مقابل این پرسش آسیب پذیر یافتم، نگران بودم که عوض روشن کردن نقاط تاریک فهم بشری گرفتار دانشی بی­بهره از حقیقت شده­ام، خوشبختانه بعدها به اشتباهات این فکر خام پی بردم. به بهانه پاسخ در این چندخط به تعاریف حقوق و علم و تبیین تفاوت های آن ها نیز میپردازیم.

اول: حقوق چیست؟

کلمه «حقوق» به قول اصولیان اشتراک لفظی دارد و در موارد مختلف به مفاهیم گوناگون به کار می رود.

یک معنی حقوق جمع حق ها یا Rights است به معنای آنچه که انسان مستحق آن است یا امتیازی که درذمه دیگری برایش ایجاد شده مانند حق تابعیت، حق اشتغال، حق آزادی بیان یا ذره ذره پولی که شما درازای کاری که انجام می­دهید از کارفرما طلبکار می­شوید و اول هرماه آن را دریافت میکنید. در این ابیات مثنوی معنوی حق به معنای مطلق درست و صحیح به کار رفته است:

این حقیقت دان نه حق‌اند این همه

نه به کلی گمرهانند این رمه

زانک بی حق باطلی ناید پدید

قلب را ابله به بوی زر خرید

آنک گوید جمله حق‌اند احمقیست

وانک گوید جمله باطل، او شقیست

(مقصود شاعر آن است که عقاید و اندیشه های مردم نه یکسره همه حقیقت است و نه یکسره برخلاف حقیقت.)

معنی دوم حقوق یا Law، یعنی سیستمی که دادگاه­ها، قضات و وکلا با آن کار می­کنند و قوانین در آن اجرا می­شوند، همینطور دانشجویان درباره­اش به مطالعه می­پردازند که از آن به عنوان نظام حقوقی Legal system نیز یاد می گردد. این مفهوم منظور ما از کلمه حقوق در این متن است.

حقوق مجموعه ای است از «گزاره های هنجارین» که با قوه­ی حاکمه پیشتیبانی می­شوند. اینکه این گزاره های هنجارین از کجا آمده و چه ویژگی هایی باید داشته باشند محل اختلاف است.

هارت، فیلسوف معاصر انگلیسی، در تعریف از حقوق آن را به صورت نظامی که از دو نوع قاعده تشکیل شده در نظر می­گیرد: از یک سو، قاعده­های پایه یا اولیه که به بعضی رفتارها دستور می­دهند یا منع می­کنند، از سوی دیگر، قاعده­های درجه دوم که اجازه می­دهند قاعده­های گروه اول به وجود آیند، تغییر یابند یا نسخ شوند. قاعده­های اولیه تعهدات را به وجود می­آورند، قاعده­های گروه دوم اقتدار می­بخشند.

چرا حقوق شکل گرفته است؟

چرایی حقوق از اینجا بر می­آید که ما نیاز داریم و اینگونه تکامل یافته ایم که به صورت جمعی زندگی کنیم، برای امکان یافتن این شیوه زیست و فرو نپاشیدن جامعه نیازمند اقتدار و قوه حاکمه­ای در آن هستیم، زیرا انسان ها گرفتار تعارضی دائمی بین خود و دیگری­اند، مدیریت روابط و حل تعارض بین نفع من و نفع شما یا جامعه ما و جامعه دیگری، وجود حقوق را ایجاب می­کند. پس حقوق نوار چسبانی است که جامعه­مان و در دید وسیع تر کل تمدن بشری را کنار هم نگه­داشته است.

به مرور زمان و با پیشرفت و گسترش جوامع برحجم این هنجارها و بایدها افزوده شد نتیجتا ما به حقوقدانان که دانش خویش را از حقوق و مسائل مربوط به آن انباشته اند نیاز پیدا کردیم.

دوم: علم چیست؟

امروزه در زبان پارسی کلمه علم نیز اشتراک لفظی دارد یک معنی آن سنتی و عام و دیگری وارداتی و غریبتر است.

معنای نخستین علم Knowldge، دانستن در برابر ندانستن است، به همه دانستنی­ها صرف نظر از نوع آن علم می­گویند و عالم کسی است که جاهل نیست مطابق این معنا اخلاق، ریاضیات، دستورزبان، حقوق و نجوم همه علم اند و هرکس یک یا چند رشته از آنها را بداند عالم محسوب می­شود. مولوی با دیدی عرفانی در همین معنا علم را به کار برده است:

خرده ‌کاریهای علم هندسه یا نجوم و علم طب و فلسفه

که تعلق با همین دنیاستش ره به هفتم آسمان بر نیستش

این همه علم بنای آخرست که عماد بود گاو و اشترست

بهر استبقای حیوان چند روز نام آن کردند این گیجان رموز

علم راه حق و علم منزلش صاحب دل داند آن را با دلش

معنای دوم علم Science که مراد ماهم است، منحصرا به دانسته هایی اطلاق می­شود که از طریق تجربه مستقیم حسی به دست آمده باشند، علم در اینجا در مقابل همه دانسته­هایی قرار می گیرد که مستقیما از آزمون حسی بر نمی­خیزند، اخلاق، عرفان، فقه و اصول همه در این معنا غیر علمی اند. از ویژگی­های علم به این موارد می­توان اشاره کرد:

· روش علم عینی یعنی مبتنی بر تجربه و مشاهده است، تجربه سازنده این علم باید بیرونی، در دسترس همگان و تکرار پذیر باشد، نه تجربه عرفانی و شهود درونی.

· علم مجموعه استقراهایی برای آزمودن فرضیات ذهن دانشمند است نه هر تجربه کور و بی نظمی.

· علم ابطال پذیر و قابل پیش بینی است.

توضیحی برای روشن­تر شدن مسئله

بیاید کمی درباره قضیه ها و دستورها سخن بگوییم: زبان ترکیب یافته از عبارت هایی با کارکرد های متنوع است، در مورد مسئله علم و حقوق می­توان این ترکیب عبارت­ها را به دو قسم جملات اخباری(یا توصیفی) و جملات دستوری تقسیم کرد.

با جملات اخباری ما خبری را اعلام می­کنیم یا موضوعی را توصیف می­کنیم مانند: «هوا سرد است»، اما در جملات دستوری می­کوشیم رفتاری را از طریق فرمان دادن شکل دهیم مانند: «مصوبات مجلس شورای اسلامی به رئیس جمهور ابلاغ .....و دولت در موظف است ظرف مدت 48 ساعت آنرا منتشر نماید.»

به وسیله گزاره اخباری یا توصیفی تصدیق می­کنیم که چیزی هست و با گزاره دستوری بیان می­داریم که چیزی باید باشد.

توجه کنید که دستوری یا توصیفی بودن گزاره ای ربطی به شکل نگارش آن ندارد و باید به کارکرد و مفهوم آن جمله توجه کرد، برای نمونه جمله «هوا گرم است» میتواند اعلام خبری درباره وضعیت اب و هوایی باشد یا اعلام دستور برای روشن کردن کولر، همینطور متون حقوقی که فرمان ها را اعلام می­دارند غالبا بر وجه اخباری انشا شده­اند مانند: «اموال غیرمنقول که اتباع خارجه بر طبق عهود تملک کرده یا می­کنند از هر جهت تابع قوانین ایران است.» پس منظور و مراد پنهان در پس جمله، ملاک ما برای تعیین ماهیت آن است.

این تمایز اساس تضاد میان حقوق و علم است، زیرا حقوق از نوعی دستور و هنجار تشکیل شده، اما علم از قضیه(گزاره های اخباری) به وجود امده است. قضیه ممکن است درست یا نادرست باشد ولی مثلا در برابر دستور: «سیگار نکشید» نمی توان گفت نادرست است زیرا گوینده هدف و ادعای گفتن واقعیتی را ندارد بلکه امر به ترک فعلی کرده است.

همچنین در گزاره «همه قوها سفیدند»، اگر یک قوی سیاه یا رنگی پیدا شد گزاره ای ناصحیح خواهیم داشت. اما در فرمان:«دزدها باید مجازات شوند» اگر بعضی از دزدها واقعا مجازات نشدند، فرمان اعتبار خود را از دست نمیدهد. علم ذاتا توانایی صدور دستورات یا ارزش گذاری بر کاری را ندارد، علم انچه را که هست می گوید ولی نمیتواند انچه را که باید باشد بیان کند.

از این توضیحات بر می آید که حقوق سنخیتی با علم (Science) ندارد. جمله علمی خبر از جهان واقع می­دهد ولی جمله حقوقی دستور می­دهد. گزاره علمی آزمایش پذیر است اما گزاره حقوقی آزمایش پذیر نیست. حقوق عالم اعتباریات و مجاز بوده در حالی که علم متکی بر حواس و وقایع طبیعت است.

نتیجه نهایی

مصطفی ملکیان، اندیشمند ایرانی، برای انسان در زندگی دو وظیفه اساسی برمی شمارد: تقریر حقیقت و تقلیل مرارت. به زبان روشن تر: ما در واقع دو التزام (مهّم) در زندگی داریم: یکی کشف و اعلام حقیقت و دیگری کاهش درد و رنج یعنی باید به نحوی زندگی کنیم که تا می‌توانیم حقایق بیشتری را بشناسیم و بعد از شناخت، آن‌ها را به دیگران نیز اعلام بکنیم و دیگری هم کاهش درد و رنج. یعنی به نحوی زندگی کنیم که لااقل از زیستن ما درد و رنج دیگران افزوده نشود، بلکه حتی‌المقدور کاسته هم بشود.

در تماشای جهان با عینکی که اصالت دانش‌مان را به تجربه می‌سنجد، حقوق ریشه در حقیقت ندارد(نظر مخالف رک: فلسفه اعلی، لنگرودی) و قواعد حقوقی بسته به مکان و زمان می‌توانند متفاوت باشند اما در مورد وظیفه دوم، پرداختن به حقوق به طور قطعی رنج آدمیان را کاهش میدهد، در تصویر بزرگتر به عنوان حقوقدان در مقام قانون گذاری با استفاده از نتایج کشفیات سایر علوم، عقل و خرد، جامعه را تنظیم، مصالح آن را تضمین و آزادی ها و منافع خصوصی افراد را تامین می‌کنیم، و در دید جزئی نگر به عنوان وکلا و قضات آینده در پرونده های موردی از حقوق پایمال شده مراجعان پاسداری می‌کنیم.

منابع:

علم چیست؟ فلسفه چیست؟، سروش عبدالکریم.

فلسفه حقوق، تروپه میشل، ترجمه کلانتریان مرتضی.

راهی به رهایی، ملکیان مصطفی

حقوقفلسفه علم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید