اهای مردم
کلا ب تخمم
اومدم اینجا نوشخوار ذهنی کنم ولی خب اره ذهنم انقد شلوغ ک خود نوشخوار سخته الان برام خب پس از چی بگم برات از زمین سفت زیرم از درد پام یا از تلاشم برا خوشحال شدن ک البته خوبم هستا دوسش دارم غیر این دیگ چی دارم ها؟
همه کاراری دوست داشتنی قشنگ تو ذهنم انجام میدم و ب خودم میام میبینم عه ی بدن لش ب درد نخور دارم ک حتی مال خودم نیس و این مطمئنم البته بغیر وقتایی ک میرقصم لنتی چ هناهنگی ای داره با روحم ک البته کافی نیست
راستی گفته بودم ک من ی ادم فضایی ام؟