Leyli·۲ سال پیشعکس هاوسط اتاقش نشسته بود موهای بلندش احاطه اش کرده بود عکس هایش دور و برش پهن زمین بودند یک به یک انها را نگاه میکرد خودش را نگاه میکرد خود را ک…
Leyli·۲ سال پیشدوچرخهصدای نم نم باران به گوش میرسید خسته بودم و کلافهبه سمت پنجره رفتم چشمم به دوچرخه ی رها شده وسط حیاط افتاد کش سبز را از دور مچم جدا کردم موه…
Leyli·۲ سال پیشدوچرخهصدای نم نم باران به گوش میرسید خسته بودم و کلافهبه سمت پنجره رفتم چشمم به دوچرخه ی رها شده وسط حیاط افتاد کش سبز را از دور مچم جدا کردم موه…
Leyli·۲ سال پیششمع رنگیچشمانم را بستم و شمع رنگی روی کیک کوچک روبه رویم را فوت کردمچند ساعت قبل بود که چشمم به تاریخ امروز خوردچه زود گذشته بودتولدم بود اینقدر ذو…
Leyli·۲ سال پیشمیخندیدممیخندیدممیخندیدم؟نمیدانم قلبم چه میخندید؟فکرنکنملبخند روی لبهایم بود اماقلبم با خنجری تیکه تیکه شده بود آری از قلبم خون میچکید نفهمید…