دلم یک قصر میخواهد
قصرِ بی شیرین
قصر مرگ های زنجیری...
دلم زندان قصر میخواهد
یک سلول انفرادی
هوای جیره بندی
لبخندهایی به رنگ شاش
و دهان هایی که هر شب خواب مرگ می بینند
اینجا همه گور رنگی دارند...
مرگ
مرگ
و مرگ
اینجا کسی خواب نمی بیند!
رویا نمی بافد
خواب های بی رویا
کابوس های بیداری...
سلول های انفرادی
مرگ های دسته جمعی
گورهایِ بی نام
اینجا همه بی نامیم...
بی نام
بی چشم
بی دهان
بی زبان
من
دلم کمی زندان می خواهد
بی اب
بی نان
بی خوابِ آزادی...
اردیبهشت 1400