دیرست، گالیا !
در گوش من فسانهی دلدادگی مخوان!
دیگر زمن ترانهی شوریدگی مخواه!
دیرست، گالیا! به ره افتاد کاروان .
عشق من وتو؟ ... آه
این هم حکایتی است .
اما، درین زمانه که درمانده هرکسی
از بهر نان شب،
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست .
((هوشنگ ابتهاج))