بسم الله
پنجره های تشنه روایت سفر ضریح ساخته شده امام حسین (ع) به سمت کربلای معلی است که به قلم آقای مهدی قزلی درآمده است.
در این سفر ضریح جدید امام حسین(ع) که در شهر قم ساخته شده است راهی کربلا می شود و از شهر های مختلف ایران میگذرد ، در میان سیل عظیم آدم های مختلف ولی دلداده حسین(ع) هرکس با شیوه ای میزبانی میکند و دلدادگی. سطرهای ساده و روانی که روانه میکند اشک را به روی گونه ها و تمنا میکند زیارت ناب و خالصانه زائران این سفر را.... زائرانی که خستگی ناپذیرند و به این راحتی ها از زیارت حسین(ع) دل نمی کنند.....
زائرانی که حاضرند تمام هست و نیستشان رو اهدا کنند تا ثابت شود میزبانان خوبی برای ضریح اربابشان بودند.
و البته در کنار توصیف حال زائران به شرح حال و دغدغه های خادمین هم می پردازد. مثلا در مورد ایجاد امنیت ضریح، مدیریت زمان، کنترل جمعیت و سلامت مردم و همچنین استرس ها و تدابیری برای سالم رساندن ضریح به کربلا و صد البته از آن بالاتر انجام وظیفه کردن در کنار حرمت زائر را نگه داشتن و خم به ابروی زائران نیامدن.
در کتاب بخوبی تک تک چالش ها و احوالات را روایت می کنند و چه زیبا حس مسئولیت و عاشقی در کنار هم جمع شده است.
متن کتاب بسیار ساده و روان است. و به تندی پیش می رود. و البته که بسیار پر ذوق و سلیقه نوشته شده است.
بریده ای از کتاب ۱ (دلدادگی مردم):
مردم آن قدر حواسشان به ضریح و امام حسین بود که اصلاً متوجه حضور دوربین نمیشدند. به همین دلیل، بچهها صحنههای نابی ثبت کردند. مردم بازی نمیکردند، ادا درنمیآوردند، خودشیرینی برای دوربین نمیکردند، هول نمیشدند ... همه هم به این دلیل بود که اصلاً در آن واویلا دوربینها به چشم نمیآمد.
بریده ای از کتاب۲(هرکس در هر سمتی فقط او را می دید) :
مرزبانان ما در آن سمت در حالت احترام نظامی ایستاده بودند و مرزبانان عراقی در این سمت. معلوم بود مولای ما و مولای آنها، مولای خیلیهای دیگر هم هست در این دنیا و مرزهای جغرافیایی که قراردادهایی بشری هستند ربطی به تقسیمبندیهای عالم محبت و ولایت ندارند. مرزبانها اطراف ضریح جمع شدند و دست گرفتند به تریلی؛ درست مثل ایران و ایرانیها.
بریده ای ازکتاب ۳ (همه زیر علم حسین ع):
داشتیم شیرینی میخوردیم که دیدم کفتری از زیر پایم بیرون آمد. حیدر برایش صدا درآورد و خواست بگیردش که کفتر برگشت داخل. حیدر کفتر را از قم آورده بود. خود حیدر میگفت: «سر خیابان تولیددارو کفتربازهای قم به احترام ضریح پرندههایشان را هوا کردند. یکی از آنها افتاد جلوی پای من که عقب تریلی ایستاده بودم. من هم انداختمش زیر ضریح.» پرش را قیچی کرده و انداخته بود در فاصله بین کفیِ تریلی و سازه ضریح و هر روز هم برایش آب و غذا میگذاشت. میخواست در حرم امام حسین (علیهالسلام) پروازش بدهد. حاج خلج اگر میفهمید، کفتر را به خاطر نداشتن پاسپورت پیاده میکرد.
*این متن برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشته شده است.