گاهی وقت ها میروم کنار بالکن تاقم و فقط فکر میکنم
فکر به اینکه من برای یک کاری ساخته شده ام
کاری که باید و حتما ان را به پایان برسانم
من فکر میکنم ان سوارکاری
و بعضی وقت ها با خودم می گویم
:
من چرا سوارکاری را انتخاب کردم
چرا مثل بقیه دختر ها کلاس رقص / باله.......را انتخاب نکردم
ولی بعد می فهممم
من واقعا کار درست را انتخاب کرده ام
خیلی ها از من می پرسند تو یک دختری و باید رنگ مورد علاقت صورتی باشه
اتاقت باید پر از عروسک و باربی باشه
کاغذ دیواری هات صورتی باشه
سوارکاری رو بزاری کنار و بری به کلاس باله
..................
ومن تنها چیزی که می گوییم
:
:
من مثل بقیه نیستم
درسته من درک میکنم اون ها رو
ولی احساس میکنم همه ی ادم ها مثل هم شده اند
ولی خوشبختانه افرادی هستند که مثل من هستند...
خیلی از دختر ها از من می پرسند
نمیترسی از اسب بیافتی
نمیترسی پاهات بشکنه
...........
و من هم می گوییم
نه چرا باید بترسم
و من افتخار میکنم به دختر های سرزمینم که حالا همه یک سوارکاری خوب هستند.
پایانننننننن
:)