****توجه: این پست حاوی اسپویل فیلم هست.****
حقیقت من تخصص زیادی در زمینه نقد کردن فیلم و کتاب ندارم......
نزدیک 2 سال کلاس های نقد رفتم و بر مبنای اون میخوام فیلمی که این اواخر بشدت سر و صدا کرده رو براتون نقد کنم....
کمتر کسی رو میشناسید که اگر ماجرای قتل سال 1392 یعنی ماجرای پر سر و صدای ارمان و غزاله رو براش تعریف کنید به یاد نیاره. پرونده پر سر و صدا و البته بشدت طولانی هم بود به عقیده برخی افراد صرفا بخاطر موقعیت اجتماعی خوب پدر ارمان انقدر طولانی بود. این پرونده جنحالی در نهایت در سال 1400 پس از 8 سال با اعدام ارمان به پایان رسید.
اما حالا با گذشت 2 سال از این ماجرا گویا اقای کاظم دانشی و مرتضی علیزاده سوژه جدیدی برای سینما پیدا کرده اند.
فیلم سینمایی بی بدن به کارگردانی مرتضی علیزاده و نویسندگی کاظم دانشی در سال 1402 اکران شد و برای نخستین بار در جشنواره فیلم فجر به نمایش در امد و البته از شرکت در بخش اصلی جشنواره محروم شد، که خیلی زود با واکنش تند خانم الناز شاکردوست رو به رو شد.
این فیلم برخلاف گفته نویسنده و کارگردان هم ظاهر و هم باطنی مشابه پرونده غزاله دارد.
خانواده ای داغ دیده که در پی جسد دخترشان هستند و خانواده یا که در تلاش هستند تا پسرشان را از چوبه دار فراری دهند، خانواده ای که از تمام قدرتشان استفاده میکنند تا فقط پسرشان را از دست ندهند.
فیلم بی بدن از جمله فیلم هایی بود که تا لحظه ی اخر شما را گرفتار خودش میکرد و حتی تا خانه با شما می امد. صحنه اول فیلم که با نشان دادن اعدام همراه است تا حدودی برای ما مشخص میکند که با چه فیلمی رو به رو هستیم.
میتوان گفت این فیلم به خوبی جزئیات پرونده را به تصویر کشید و کاملا بی طرف دغدغه های هر دو خانواده را به ما نشان داد.
الناز شاکردوست در نقش مادر ارغوان بازی بشدت حذابی را به مخاطبش نشان داد، نقشی مادری درمانده و زنی که سراسر وجودش قصاص را فریاد میزد، زنی که تمام دغدغه اش پیدا کردن جسد جگر گوشه اش است حتی در بین زباله ها...
البته پر واضح بود که اقای علیزاده سعی داشته تنها احساسات مارا بیشتر درگیر فیلم کند، وگرنه موضوع ابن فیلم به قدر کافی دردناک است، تجاوز، زور، قدرت، پول، قتل، بی رحمی و.... در تک تک صحنه های این فیلم فریاد میزنند و لازم نیست مادری را در حالی که بین انبوهی از زباله به دنبال جسد دخترش میگردد نشان داد.
شاید بشه گفت انتخاب الناز شاکردوست برای این نقش درست ترین بود و ایشون به خوبی توانستند حس درماندگی و غم را به مخاطب القا کنند.
از بازی جذاب خانم شاکردوست گذر میکنیم و به بازی نه چندان خوب اقای سروش صحت میرسیم. بازی اقای صحت بازی بدی نبود اما برای این فیلم، برای این موضوع، برای این حجم غم کم بود. اقای صحت نتوانستند به من مخاطب غم و دل شکستگی یک پدر را نشان دهند، شاید اقای صحت میتوانست پاسخ بهتری به تجاوز به دخترش نشان دهد، شاید میتوانست پاسخ بهتری به جسد تکه تکه شده دخترش نشان دهد، شاید میتوانست پاسخ بهتری به پنهان کاری مادر ارغوان نشان بدهد.....
ارامش.....
ارامش تنها واژه ای بود که برای کاراکتر اقای صحت میتوانیم در نظر بگیریم بر عکس خانم شاکردوست که خشم و اندوه در تک تک سلول های صورتش فریاد میزند.
البته به دور از انصاف است که از بازی جذاب سروش صحت وقتی از عروسی و لباس سقید دخترش حرف میزند بگذریم. پدری که حسرت دارد، حسرت روز هایی که برای فرزندش دیده بود و نتوانست تجربه کند و ان رقص خیالی در عروسی دختر مرده اش شاید درست ترین بازی اقای صحت بود.
از اقای صحت نیز میگذریم به اقای پژمان جمشیدی میرسیم. اقای جمشیدی که بیشتر در غالب طنز فعالیت دارند به خوبی نقش یک پدر درمانده ایفا کردند. پدری که به هر طنابی برای نجات پسرش چنگ میزند، پدری که قول ازادی به فرزندش میدهد و خود به او میگوید که حاشا کند ولی لحظه اخر فریاد میزد«سروش همه چیز را بگو»....
شاید زیباترین بازی را اقای پژمان جمشیدی در انتهای فیلم داشت، لحظه ای که فهمید پسرش را برای اعدام برده اند و تمام بازی را باخته، تمام در ها به رویش بسته شده. لحظه ای که فهمید راهی جز بازگویی حقیقت برایش نمانده و شاید لحظه ای که قدم به قدم دیوار های زندان را متر کرد و فریاد زد «سروش حرف بزن بابا»....
لحظه ای که حس کرد تمام شده، حس کرد برای همیشه پسرش را از دست داده و با غمی بی انتها روی زانو هایش فرود امد زیبا ترین بازی اقای جمشیدی بود.
و اما بازی سرکار خانم گلاره عباسی.....
بازی به شدت سطحی، شاید مثل فیلم قبلی خانم بهرامی انتخاب مناسب تری برای این نقش بود زیرا ایشون بارها به ما ثابت کرده بود که چطور میتواند حس غم را به مخاطبش القا دهد....
مادر سروش بازی بر سر جان پسرش راه انداخته ولی حتی التماس ها و گریه هایش هم طبیعی از اب در نیامده، مادری که حتی گریه هایش هم دل من مخاطب را به رحم نمی اورد....
شاید بتوان گفت انتخاب خانم عباسی برای این نقش اشتباه بود....
و اما اقای نوید پورفرج. ایشون کاملا یک پلیس ایرانی را برای ما به تصویر کشیدند. عبوس، جدی، خشن.
پلیسی که تک تک حرفایش با تیکه و کنایه و به ذنبال حقیقت است، پلیسی که همیشه به دنبال حق است حتی اگر حق گرفتن رضایت برای قاتل باشد....
پلیسی که غیرت دارد و دغدغه اش ناموس است، پلیسی که خودش دختر دارد و شاید بیشتر از همه حال ان پدر را میفهمد که بر سر عکس های عریان دخترش معامله میکنند.
و اما کمی از بحث بازیگران که بگذریم به بحث فیلمنامه میرسیم. فیلم نامه ای که شاید بزرگترین باگ آن نشان ندادن گذر زمان بود به طوری که اگر کسی از اصل ماجرا خبر نداشت فکر میکرد تمام این اتفاقات در طی یک ماه افتاده....
فیلمنامه بشدت جذاب بود، تا لحظه ی اخر مخاطب را بند صندلی میکرد، صحنه های دردناک را به خوبی به تصویر میکشید و چندین بار مخاطب را به گریه می انداخت و مخاطب را با بغضی در گلویش راهی میکرد....
شاید یکی دیگه از معما های فیلم مقصر نشان دادن پدر سروش بود در صورتی که در واقعیت چنین چیزی هرگز اثبات نشد...
و اما مسئله ی پایانی موسیقی تیتراژ بود، قصه ای غم انگیز، ماجرایی دل خراش و چه صدایی بهتر از صدای استاد چاوشی....
اهنگ بی بدن از استاد محسن چاوشی در لحظه ی اعدام سروش پخش شد و فیلم به پایان رسید. موسیقی که بشدت وصف حال ارغوان و مادرش بود....
سخن پایانی:
فیلم بی بدن ماجرای غزاله و ارمان را به خوبی به تصویر کشید و به جزئیات پرونده با دقت و حوصله پاسخ داد و شاید پیام مهمی که در پی داشت این بود:
چیزی را از بقیه پنهان نکنید!!!
و از نظر من تمام دختران سرزمینم و تک تک خانواده هایی که دختر دارند باید این فیلم را ببینند تا فقط کمی به دخترانشان نزدیک شوند تا به انها فرصت بدهند از اشتباهاتشان بگویند....
به امید روزی که نه غزاله ای باشد و نه ارمانی.....
پایان.