ویرگول
ورودثبت نام
دکتر خدیجه دانش
دکتر خدیجه دانش
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

نجات سگهای مشهد

بارش برف از ساعت ۲۰ در ۹۵/۱۱/۱۰ مشهد آغاز شده بود و دم به دم بیشتر و ریزتر می‌بارید. در دل شب با صدای شلیک تفنگ و زوزه های سگ از خواب بیدار شدم تعجب نکنید چون آپارتمان مسکونی ما در انتهای بلوار هاشمیه مشهد و به عبارتی در بام مشهد قرار داشت . از جای برخاستم و پشت پنجره ایستادم با خود گفتم ای بابا این شهرداری بی‌رحم دست از سر این زبان بسته های تنها بی پناه بی خانمان و با وفا دست بر نمی‌دارد و اشک از چشمانم جاری شد دخترم رو تکان دادم و گفتم

_ باز دارن تو این برف و باران سگهای بی پناه را می‌کشند

_بله مامان سالهاست که اینطوریه و سرش را بر شانه ام گذاشت مامان خانم بس کن اینقدر خودتو آزار نده شما هر کاری که میتونستی انجام دادی عزیزم بیا بیگر بخواب

_ آخه چرا پس کی شهرداری می‌خواهد طرح منو اجرایی کنه ؟ آنها که قبول کردند گریه هایم به هق هق بدل شده بود که یه لیوان آب اورد

_ مامان دلم میخواد حقوقدان بشم و دمار ازین کارهای خودسرانه مسولا ن در بیارم
_ بنظرم شهرداریها و دهداریها آن دستورالعمل ساماندهی و کنترل جمعبت سگهاز بیخانمان را اصلا نخوندند و یا اگر خوندند آنرا متوجه نشدند یا اینکه خوندند متوجه هم شدند اما ...

_برای تایید سرم را تکان دادم و گفتم آره دخترم راحترین راه را در پیش گرفتند موهاشو ناز کردم و بوسیدمش کمی بعد صدای اذان بلند شد .....

_مامان با این برف فیتیله مدرسه تعطیله ... خخخخخ

صدای رادیو مرا از خواب بیدار کرد :

بعلت بارش برف سنگین کلاسهای کلیه مقاطع تحصیلی در استان خراسان رضوی تعطیل میباشد و من نیز به جای خوابم برگشت و خوابیدم کمی بعد دخترم تکانم داد

_ مامان مامان بیدارشو بیا به گوشیت جواب بده

_ الان سرحال نیستم خودت جواب بده ....و چند بار گفت چشم ممنون حتما خدمت می‌رسن لطف کردید و خداحافظی کرد و تماس قطع شد . کنجکاو شدم دخترم پرده ها را کاملا کنار کشید و منظره کوه را که سفید پوش بود رو نگاه می‌کرد من داشتم میز صبحانه رو اماده میکردم

_کی بود چی شد اما هیچ جوابی نداد

بلاخره به آخرین شماره تماس روی همراه زنگ زدم به دبیرخانه سازمان مپ (مدیریت پسماند شهرداری مشهد ) مسول پاسخ داد گفت خانم مهندس دانش مژده مژده بلاخره به آرزوی خودتون رسیدید گفتم چطور شد ؟

_ الان حکم لغو کشتار سگها توسط مدیر کل خدمات شهری مشهد امضا شد و شماره خورده ضمنا طی همین حکم پیمانکار معدومسازی از کار بر کنار شد

زبونم لال و پاهایم سست شده بود روی زمین نشستم وی گفت خانم دانش !خانم مهندس ! حاج خانم ! که پرنیان گوشی را برداشت و گفت مامانم شوکه شده مررررسی راستش من به مامان نگفتم چون دیشب ... را تعریف کرد کمی بعد حالم میزون شده بود گوشی را از دست دخترم گرفتم

_ مرسی ممنون من تا یکساعت دیگه میام خدمتتون

_میخواستم این خبر خوش را که یکسال دنبالش بودید را خودم به شما بدهم من نیز تشکر کردم و ...

بارش برف تا ۶ روز ادامه یافت اکثر مراکز دولتی و بازار تعطیل شده بود درختان در بسیاری از بلورها بوستان‌ها و خیابان‌ها زیر حجم برف خم و شکسته شده بودند آبنمای میادین قندیل بسته بود و کارگران شریف خدمات شهری در کابین پر از شن و نمک وانت نیسان سوار بودند و شن نمک در معابر می پاشیدند .

ساعت ۹/۳۰ روز پنجشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۶ از سازمان مپ شهرداری مشهد با من تماس گرفتند و گفتند خانم دانش آیا امروز میتوانید خودتون با دو سه نفر دیگه عوامل موسسه برای تحویل سوله به رباط طرق بیایید محل پناهگاه سگها رو که بلدید گفتم بله بلدم بله که میام الان ۴ روزه که لحظه به لحظه منتظر این لحظه ام .بسرعت آماده شدم..

_ مامان من دورو بر را مرتب میکنم ،غذا هم درست میکنم رویش رابوسیدم و به ۹ نفر از حامیان معروف مشهد تماس گرفتم که متاسفانه هیچ شوقی نشان ندادند سرانجام با سه نفر از یاران قرار گذاشتیم راس ساعت ۱۱ در محل سوله گردهم بیاییم .

وقتی درب سوله را گشودند دلم هوری ریخت تو شکمم هوا خیلی سرد بود و سوله در نسر ( سایه) قرار داشت هرچند ظهر بود اما خودم هم داشتم میلرزیدم سگها در گوشه ای بهم چسبیده و مادران توله هایشان را در زیر پاهایشان قرار داده بودند تا گرم شوند . دقیقا ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ بود که ناظر شهرداری گفت:

_ آیا آماده هستید مسولیت را بعهده بگیرید ؟

_ آری ماههاست منتظر این لحظه هستم

سوال دیگر این بود

_خانم دانش شما سوله را خالی تحویل میگیرید یا با سگها ؟؟؟؟؟

اشک از چشمانم جاری شد

_ یعنی چی خالی یا با سگها ؟؟؟

_ خُب در مناقصه شما اجرای طرح کنترل و ساماندهی سگهای ولگرد و بیخانمان را برنده شدید و باید بمدت یکسال مسولیت کارو برعهده بگیرید

_ بله میدونم برای همین اینجا هستیم اما منظورتون را نمیفهمم !!!

_ خانم مهندس منظورم اینه که سگها را خلاص کنیم و سوله را پاک تحویل شما بدهیم یا اینکه .....جمله اش را قطع کردم حالم داشت بهم میخورد با یکدست صورتم را گرفتم و با دست دیگر علامت توقف دادم گفتم نه نه نه

_اها اها فهمیدم آقا ی مهندس من برای توقف کشتار سگهای بیخانمان اینجا هستم مسلما انها را تحویل میگیرم

_ باشد هرطور شما بخاهید پس شمارش را شروع میکنیم

کارگر شهرداری شروع به سرشماری کرد تعداد ۲۴۳ قلاده سگ بزرگ کوچک ماده نر سالم بیمار تحویل گرفتم و صورتجلسه توسط طرفین تفاهم نامه امضا و مهر شد کارفرما سازمان مپ به نمایندگی شهرداری مشهد و خانم خدیجه دانش بعنوان مجری طرح کنترل و ساماندهی جمعیت سگهای بیخانمان با لغو کشتار و لغو معدوم سازی و انجام عقیم سازی آغاز بکار نمودم . ما تا ساعت ۲ بامداد ۱۳۹۵/۱۱/۱۷ سالن را گرم کردیم و غذای گرم به سگهای سوله رباط طرق دادیم . و زمانی که درب سوله را می بستیم شوق زندگی در نگاه سگها بر وجودم میتابید و مرا گرم میکرد ......

خانممشهدشهرداریبارش برفسازمان مپ
معاون شهرداری مناطق تهران و مشهد در خدمات شهری و فرهنگی ، لغو کشتار سگها درشهرداری مشهد ، مدیر پردیس وفاداران مشهد رفسنجان ،شهر و کارخانه مس سرچشمه کرمان و کارشناس خبره در امور شهرداری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید