ویرگول
ورودثبت نام
دکتر خدیجه دانش
دکتر خدیجه دانش
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

سنگ سیاه باش ...

طبق روزهای معمول در اتاق کارم مشرف به ویوی ایستگاه پذیرش مشغول بررسی آمار و گزارشات بودم وانت بار توقف داشت و دامیار در حال تحویل سگهای دوره گرد جمع آوری شده بود نگهبان اومد و گقت گروهی از اداره جهاد کشاورزی برای بازدید امدند گفتم باشه الان میام بیرون پوشه رو بستم و به استقبال رفتم

به خواست دوستان به محل پذیرش رفتیم اما هیچ سگی هنوز پیاده نشده بود و صیاد داشت با ابزار مخصوص تقلا میکرد ..... موضوع را سریعا فهمیدم از بازدید کنندگان عذرخاهی کردم و خاستم از وانت فاصله بگیرند به صیاد گفتم داری چکار میکنی گفت لجبازی میکنه گفتم ولش کن زبون بسته رو ...

پرسیدم امروز شاهکار کردی باز مادر شیر ده رو تنها اوردی گفت نه حاج خانوم توله هاشو آوردم گفتم کو کجان گفت ته وانتن تو اون پیت حلبی...نگاه پر خشم بهش انداختم و گفتم رحمتو سوختم او بچه هلاک شدند که اخه این چکاریه مگه شما رو توجیه نکردم

صیاد سرش رو پایین انداخت دامیار رو صدا کردم گفتم یه ظرف آب و یه طشت غذا بیار بگذار پیش زبون بسته بخوره حالش جابیاد

صیاد اعتراض کرد که از اول بامداد دارم کار میکنم باید برم بیرون کاردارم

به حرفهاش توجه نکردم میهمانان ناظر بودند و کنجکاوانه بما نگاه میکردند

به دامیار گفتم سبد توله ها رو بیار ...

وقتی مادر غذا خورد و اب نوشید برگشت به انتهای وانت کنار توله هاش ....

به دامیار گفتم حالا برو تو کابین توله ها رو بگذار جلوی کابین و خودم بکی یکی انها را بر داشتم

مادر اومد جلوی کابین نشست و ...

بلاخره هفت توله را برداشتم بوسیدم و یکی یکی در سبد گذاشتم مادر پرید پایین و توله هاشو سرشماری کرد دوباره پرید بالا رفت اخر کابین

دامیار گفت حاج خانوم متاسفانه دوتوله آخر زنده نموندند گفتم اشکالی نداره اونها رو هم بگذار جلو کابین و باز مادر اومد جلو اونها بویید و بوسید و به فکش گرفت بیاره بگذاره تو سبد

من سر مادر رو بوسیدم و اهسته توله های بیجان رو از دهانش خارج کردم و پشت سرم اتها رو روی پلاستیک گذاشتم با این کار مادر دورم چرخید توله های بیجانش را بو میکرد و میلیسید سرش را بطرف سبد توله هایش چرخوندم لیسی به توله های داخل سبد زد و دوباره برگشت اون دوتا رو که مرده بودند بو کشید و لیس زد و اشک ریخت

به اشاره به کارگر خدماتی گفتم توله هارو ببر تو دپو مخصوص و باز سر سگ مادرو بوسیدم و نوازش کردم همه انها که ناظر صحنه بودند گریان شدند به دامیار گفتم کنل اختصاصی مخصوص مادر و توله آماده است گفت بله حاج خانوم سبد را برداشتم و به داخل سوله رفتم سگ مادر پشت سرم آرام آمد

مادر و توله ها در کنل اسکان شدند و کمک دامپزشک ضمن معاینه تک تک آنها رو زیر پستان مادر قرار داد

اومدم بیرون صیاد ماشین رو سرته کرده بود و منتطر ایستاده بود گفتم صبر کن من مهمانها رو به دفتر ببرم برگردم باهات کار دارم

برگشتم و به صیاد گفتم یادتونه گفتم توله بی مادر نیار ، مادر شیرده بدون توله نیار ، مادر باردار رو آروم صید کن ، اون خفتگیرت رو با سیم بکسل کلفت درست کن ...... امروز دیدی مادر با زور نیامد بیرون زور مهر مادری بیشتره نشنیدی میگن سنگ سیاه باش مادر نباش ...

ایندفعه جریمه ات نمیکنم دفعه دیگه اخراجت میکنم ..... چشمی گفت و رفت


معاون شهرداری مناطق تهران و مشهد در خدمات شهری و فرهنگی ، لغو کشتار سگها درشهرداری مشهد ، مدیر پردیس وفاداران مشهد رفسنجان ،شهر و کارخانه مس سرچشمه کرمان و کارشناس خبره در امور شهرداری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید