بسم الله الرحمن الرحیم
کتابهای روان شناسی وقتی میخواهند به مسئلهای بپردازند و احیانا راه کار حل آن را بدهند، یک سری گزارهی خبری روی مغز تلنبار میکنند. گاهی مغز وقتی این دادهها را دستهبندی میکند، میبیند یکی یا چندتا از همینها قبلا در قفسهی مربوطه وجود داشته است. واقعیت آن است که گاهی انبوهی از این دانستهها تغییری ایجاد نمیکنند. حرکت وقتی ایجاد میشود که ذهن فعال شود. وقتی که دل همراه شود. این کاریست که داستان میکند. من اگر بخواهم برای چالش کتابخوانی طاقچه کتابی برای دمیدن روح امید معرفی کنم "مثل نهنگ نفس تازه میکنم"ِ خانم امیرزاده را پیشنهاد میدهم. مستوره، شخصیت اصلی این داستان نماینده دختران نسل ماست. دخترانی که برای زندگی و اثرگذاری اجتماعی تربیت شدند و در مواجهه با مادری و همسری دچار تعارضاتی میشوند. چالشهایی مانند غربت، اختلافات فرهنگی با خانواده همسر، بیکاری، ایجاد تعادل بین نقشهای خانه و اجتماع و... . او یک فعال اجتماعیست که با مادر شدن چالشهای جدید پیش پایش به وجود میآید. داستان کشمکش و پیرنگ خوبی دارد. در یک سیر منطقی شخصیت متحول میشود. مستوره همانطور که رشد میکند دست مخاطب را هم میگیرد و با خود بالا میبرد. مشکلات و درگیریهای او آنقدر ملموس است که احساس همزات پنداری مخاطب را برمیانگیزد و مستورهی درونی خانمها را بیرون میکشد. دنیای زنانه در این کتاب به خوبی تصویر شده است.
امیرخانی یک خانم مذهبی و چادری است اما این کتاب به خاطر قوت قلمش مختص این طیف نیست و برای خیلیها میتواند جذاب باشد. نثر شیرین و روانی دارد و نویسنده نکات فلسفی دینی و اخلاقی را خیلی نرم بدون اینکه گلدرشت باشد لابهلای داستان پاشیده است. ادبیاتی بودن ایشان به خوبی از لابهلای سطور کتاب چشمک میزند و با تکنیک بینامتنیت پای کهن الگوها را هم به زیبایی به ماجرا باز کرده است.
کتاب شخصیت پردازی خوب و قوی دارد. مستوره امیرخانیِ داستان کاملا قابل باور و واقعی است. گفتوگوها پیش برنده و واقعی و محاورهای هستند. لحنها در گفتوگوها متفاوتاند. آغاز نسبتا خوب یا معمولی دارد. کمکم داستان اوج میگیرد و مثل یک قالیچهی سلیمان شما را سوار بر امواج احساسات مناقض میکند و میبرد. طی مسیر لذت بخش است. اما پایان بندی عجولانه است و متاسفانه قالیچهی سلیمان یکهو ترمز میزند و مخاطب پرت میشود بیرون!
جان کلام این کتاب این جمله است که " اگر ازدواج نیمی از دین داری باشد، حتما مادری نیمی از عرفان است."
چهل پنجاه درصد ابتدایی کتاب کمی تلخ همراه با غرغر فروان و رو به سقوط است. از آن پس ذره ذره اوج میگیرد. در نهایت ساحل آرامشی که مستوره به آن قدم میگذارد و صلحی که با خودش برقرار میکند، روح امید را در تازه مادران زنده میکند.
جملات خاصی که در ذهن چراغ روشن میکنند یا تشبیهی شیرین و بدیع دارند در متن به وفور یافت میشود. من تعداد بسیار زیادی از آنها را ذخیره کردهام تا بارها بهشان مراجعه کنم.
مطالعهی این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میدهم؟
خانمهایی که به تازگی مادر شدند. یا خانمهایی که بین فشار انتخاب شغل و مادری ماندهاند. و تمام زنان و مردانی که دوست دارند با مادران همدلی کنند و دنیا و دغدغههای آنان را بهتر بشناسند.
بخشی از متن کتاب:
"دوش آب را باز کردهام. حرفهای توی گوشم اما شسته نمیشوند. اگر به این حرفها فکر کنم، بزرگ میشوند و مثل جلبک روی چشمهای دلم را میپوشانند."
"دستش را روی موهایم میکشد. انگار باد بوزد، باران ببارد، بوی خاک نم خورده به مشامت برسد و حالت بهتر شود."