ویرگول
ورودثبت نام
Nazin
Nazin
Nazin
Nazin
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

جنگ خسته کننده

حوصله ام سر سرفتههههه
حوصله ام سر سرفتههههه

قرار نبود جنگ آنقدر خسته کننده باشه یعنی فکر نمی کردم...بذارید از اولش بگم

بعد از یک هفته به اصطلاح خستگی درکردن تصمیم گرفتم برنامه ریزی کنم برای درس های نخوانده و کم خوانده دانشگاه، غر میزدم در خانه راه می رفتم و از مراتب انتگرال می گفتم.

خلاصه که بعد از نوشتن یک لیست بلند بالا از آنچه باید بخوانم به عنوان دلخوشی قبل از این طوفان سهمگین با رفیق شفیق به کافه ای رفتیم دلتان نخواهد چیزی خوردیم به نام آیس چاکلت دروغ نگویم مزه بهشت می داد کمی هم پیش دوست بیچاره از درس ها ناله کردم و خلاصه آنجا که خورشید هم دست از تلاش برداشت به مهمانی رفتم، آنقدر روز اعیانی و خوبی بود که فردای آن روز که جمعه باشد با اخلاقی خوب و خجسته از خواب بیدار شدم(برای من که انگار هر روز صبح دار و ندارم را بالا کشیده اند عجیب بود) از سر عادت گوشی ام را باز کردم هیاهویی بود آن سرش ناپیدا اینجا بود که فهمیدم جنگ شده!


یک هفته از آن روز گذشته خسته ام از اینکه امتحان هایم به مدتی نامعلوم لغو شده از اینکه کاری برای انجام دادن ندارم کار به جایی کشیده روزی دو کتاب می خوانم انواع و اقسام زبان های خارجه را تمرین می کنم می دوم و دوچرخه سواری می کنم ولی هنوز حوصله ام سر می رود آنقدر که شب ها می گویم چرا شب شد صبح می گویم پس کی شب می شود، مانده ام میان زمین و هوا پر از کار انجام داده و انجام نداده ام دلم نگران اخبار است مغزم به دنبال راهی برای فرار از اخبار، حتی دیگر حوصله خوابیدن هم ندارم‌.

یرا

دانشگاهجنگکنکورکتاب
۳
۰
Nazin
Nazin
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید