Hamidrezaa
Hamidrezaa
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

تنهام

بعد تو دیگه خیلی تنهاشدم،باهیچکی حرفم نمیاد

راستش ازهیچکیم خوشم‌نمیاد

میشینم یه گوشه واسه خودم هی تو تویادمی هی میگم آیدا کجایی؟یعنی الان چیکارمیکنی؟

میدونی بنظرم اینکه باطرفت تویه رختخواب بخوابی و تاصبح باهاش باشی ولی شدت عشق زیاد نباشه این حال نمیده

اخه توخودتم میدونی عشق من بتو چجوری بود من همیشه دیوونت بودم

هم خواب شدن من باتو فقط ازشدت عشق بود خب راستیتش من همین الانم سالهاست توروندارم وتنایی داره زجرم میده ولی این دل و روح منه که فقط تورو میخواد اصن یادتو میوفتم دیگه میگم هیچکی جااونو نمیتونه بگیره

باخودم میگم کاش ازت بچه میداشتم حداقل چیزبزرگی ازتو توزندگیم میبود

همین الانشم اون پیرن خوشگلتودارم هرازگاهی بهش نگاه میکنم ولی میگم اون پیرن جونی نداره واسم

همیشه میگفتم یه شبم نمیخوام تنها بخوابم فقط توپیشم باش هی تنتو بو میکردم سرمو میزاشتم رو سینت تا آروم بشم تاخستگیو کوفتگی کار بره از تنم ...

آیدا تو خودتم میدونی هیچکدوم کارام به هوس ختم نمی شد همش عشق بود

حتی یادمه نزدیک ۲هفته بود ما بهم کاریم نداشتیم فقط من هی نوارشت میکردم وفقط ازت میخواستم توباشی همین...

تو باشی آیدا . بودنت .

اما حالا نیستی ...

دلم مُرده.

در اخرین عکسمان آنقدر مرا دوست داری که باورم نمی شود رفته ای
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید