تاجالملوک در خاطرات خود که سرپرستی و نظارت در رابطه با خروج زنان حرمسرا از کاخ گلستان را بر عهده داشته است چنین میگوید: «من تا آن تاریخ چند بار با کالسکه از جلوی کاخ سلطنتی که در میدان ارگ بود رد شده بودم؛ اما هیچ وقت درون آن را ندیده و همیشه آرزو داشتم اندورن کاخ شاهی را ببینم. به همین خاطر شب که رضا به خانه آمد و خبر داد کار طایفهی قاجار تمام شد و حکم کردهام فردا کاخ گلستان را تخلیه کنند. من از رضا خواستم که فردا صبح به کاخ بروم و ناظر تخلیهی اسباب احمد شاه باشم. رضا سرلشکر طهماسبی را مأمور تخلیهی کاخ و عمارت سلطنتی و دربار کرده بود.
رضا از پیشنهاد من استقبال کرد و گفت از اتفاق فکر خوبی است چون زنهای احمد علاف، رضا، احمد شاه را احمد علاف صدا میکرد و زنهای محمد حسین میرزای ولیعهد در اندرونی هستند و خوبیت ندارد سربازهای عزب اوغلی وارد اندرونی شوند. شما عدهای از زنهای محترمه را بردارید و امور مربوط به زنها را سرپرستی کنید.
من فردا به اتفاق خواهرانم و همسران چند تن از نظامیها مثل خانم سرلشکر بوذرجمهری و سرلشکر امیراحمدی و سرلشکر یزدان پناه و سرلشکر امیر طهماسبی و عبدالحسین تیمورتاش که به نوبهی خود زنان شیردل و با جرأتی بودند روانهی عمارت شاه در دربار شدیم.
محمد حسن میرزا همسر عقدی خود دختر شعاعالسلطنه را طلاق گفته و حالیه زن عقدی نداشت؛ اما وقتی به اندرون رفتیم ملاحظه کردیم بالغ بر 18 زن صیغهای محمد حسن میرزا هستند که بزرگترین آنها 14 سال داشت و از اهالی امامه در شمال تهران بود. عدهای از زنهای سلطان احمد شاه هم در آن محل حضور داشتند. من به زنها گفتم هرچه وسایل مربوط به خودشان دارند، میتوانند بردارند و با خود ببرند و واقعاً نظارت کردم که به هیچ کدام از این زنهای بدبخت ظلم نشود.
زنان احمد شاه و محمد حسن میرزا که عموماً صیغهای بودند سراسیمه از این اتاق به آن اتاق میرفتند و درِ صندوقها را میگشودند و هرچه میتوانستند، برمیداشتند.
این کاخ باشکوه که میگفتند یادگار کریم خان زند بوده و بعدها آقامحمد خان و فتحعلی شاه آن را وسعت دادهاند تا به آن روز چنین صحنهای ندیده بود. بعضی زنها به من مراجعه میکردند و با گریه اظهار میداشتند برای مراجعت به مسقطالرأس خود پول کرایه ندارند. سرلشکر طهماسبی را موظف کردم به همهی آنها خرج راه بدهد.
بعضی زنها ترک و از اهالی نقاط مختلف آذربایجان بودند. عدهای مال دهات اطراف تهران بودند. خواجهها و خدمگزاران حرم مثل ابر بهاری در آن سرمای زمستان گریه میکردند. هیچ کس باورش نمیشد کار سلسلهی قاجار تمام شده و بساط عیش و عشرت آنها منقّص گردیده است.
این کاخ گلستان کاخ زمستانی احمد شاه بود و در تابستان شاه قاجار به کاخ صاحبقرانیه و برادرش، محمد حسن میرزا به کاخ اقدسیه میرفت. بعد از رسیدگی به امور اندرونی و سروسامان دادن به وضعیت زنها از آن جا بیرون آمدیم تا سرلشکر طهماسبی و عملههایش اندرونی را مُهر و موم کنند.
از آن جا رفتیم به تالار آیینه و اتاق محمد شاهی که در جوار اتاق برلیان بود. ولیعهد را چند ساعت قبل از داخل عمارت بیرون کرده بودند. اما صاحب جمع، نوکر وفادار محمد علی شاه با آن موهای سفید یک دست، روی زمین نشسته بود و گریه میکرد. صاحب جمع از زمان خلع محمد علی شاه، احمد شاه و محمد حسن میرزا را ترک نگفته و نسبت به آنها وفادار بود.
آقای سهامالدوله پسر علاالدوله هم گوشهی دیگر سالن گریه میکرد. در این اثنا مرتضی خان یزدان پناه وارد شد و به آنها گفت اگر میخواهید همراه محمد حسن میرزا باشید راه بیفتید، زیرا الساعه او را حرکت خواهیم داد. من آمدم بیرون و از پشت پرده به داخل چشم دوختم. دیدم محمد حسن میرزا ولیعهد سابق، دکتر اعلمالملک و بوذرجمهری در داخل محوطه ایستادهاند و صحبت میکنند. از مرتضی خان پرسیدم موضوع چیست؟ پاسخ داد بحث پول است. ولیعهد میگوید من پول برای خروج از کشور ندارم. گفتم برو موضوع را به رضا اطلاع بده و بگو تاجالملوک میگوید تا آن جا که میتوانی به این بدبخت کمک کن.
مرتضی خان رفت و پس از مدتی برگشت و گفت اعلیحضرت رضا خان پهلوی پنج هزار تومان انعام مرحمت فرمودهاند تا محمد حسن میرزا بتواند با آن خود را به عراق عرب و بعد هم به اروپا رسانده و به احمد شاه ملحق شود. خلاصه این که کاخ گلستان و عمارت صاحبقرانیه و اقدسیه و سایر اقامتگاههای مربوط به قاجار؛ اعم از قصر قاجار، عشرت آباد، کامرانیه و سایر نقاط در منظریه و امثالهم تخلیه و مُهر و موم و تحویل گردید و بدین ترتیب پس از حدود صد و پنجاه سال آخرین شخص منتظر سلطنت که منتظر بود بعد از احمد شاه به سلطنت برسد از کشور رفت و طومار سلطنت قاجاریه درهم پیچید.»
خاطرات تاجالملوک در گفتگو با ملیحه خسروداد، تورج انصاری و محمود علی باتمانقلیچ، تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ اول 1391، صص 54 تا