روایت شده است که روزی مردم در مسجد نشسته و رسول خدا (ص) در حال صحبت برای مردم بودند.
ناگهان موجودی عجیب الهیکل و زشت و ترسناک وارد مسجد شد.
همه ی حاضران تمرکز خود را از دست داده و با خوف به ان موجود نگاه می کردند که رسول خدا فرمودند : نترسید؛ او را با شما کاری نیست، مقصودش منم
او رفت و کنار رسول خدا ایستاد و گفت: یا رسول الله اصحابت از من ترسیده اند، خودم را معرفی کنم؟
رسول خدا فرمودند: خودت را معرفی کن
او گفت من حام ابن حیم ابن لامس ابن ابلیسم از گروه جنیان و از دسنه ی شیاطینم و مقصودم پرسش سوالی از رسول خداست.
رسول خدا فرمودند : سوالت را بپرس.
او گفت : یا رسول الله من از زمان هبوط ادم (ع) بوده ام تا الان و زمانه ی همه ی پیامبران الهی را درک کرده ام
ما ایمان بر این داریم که شما اخرین نبی هستید و بعد از شما پیامبری نخواهد آمد، اما ما هر وقت قصد بر ازار و اذیت انبیا و اولیا خدا از ادم گرفته تا یعقوب و یوسف و موسی از عیسی گرفته تا عزیر و ابراهیم از نوح گرفته تا اسحاق و اسماعیل یک مرد نورانی چنان نهیبی به ما میزد که دیگر نمی توانستیم به سمت ان نبی رفته و او را اذیت کنیم و ما مکررا بر این باور بودیم که قطعا نبی بعد ادم اوست و نبود می گفتیم نبی بعد از اسحاق اوست اما نبود می گفتیم نبی بعد از یعقوب اوست اما نبود و تا هم اکنون او را در مقام انبیاء ندیده ایم اکنون امده ام سوال کنم ای رسول خدا این شخصی که از ادم تا خاتم یاری کرده و ناصر انبیا بوده کیست؟
رسول خدا فرمودند: ایا چهره ی او را ببینی، او را می شناسی؟
حام ابن حیم گفت بله یا رسول الله اگر او را ببینم می شناسم.
روایت شده که ان لحظه امیرالمومنین (ع) سر به زیر انداخه و کنار رسول خدا نشسته بودند.
رسول خدا دستشان را به زیر چانه امیر المومنین بردند و چهره ی ان حضرت را نمایان کردند.
گویند تا حام ابن حیم علی (ع) سلام را دید مانند سپند بر روی اتش از جا کنده شد.
او گفت یا رسول الله او کیست که از ادم تا خاتم را یاری کرده؟
رسول الله فرمودند: برادرم، پسر عمویم، وصی ام، امیرالمومنین علی ابن ابیطالب
