1-با خوشحالی داد زد مامان بالاخره دانشگاهو تموم کردم، داداش کوچیکش گفت: داداش تو کی ثبت نام کردی دانشگاه چرا من یادم نمیاد، مادرش گفت: پسرم قضیه مال 11 سال پیشه تو هنوز به دنیا نیومده بودی
2-داشت از جلوی ادارهی دولتی لاکپشتهای نینجا رد میشد دوستش رو دید رفت بهش گفت میخوام برم کافینت برای استخدام شرکتتون که آگهی دادید اسم بنویسم شاید همکار شدیم، دوستش دستش رو گرفت برد داخل سازمان گفت: اون آقای جوون رو میبینی سرش پایینه توی همون سمتی که آگهی استخدام دادن، استخدام شده، فقط الان کمی کسری بودجه دارن، میخوان یجوری تامینش کنن.
3-بیمه تامین اجتماعی مثل یار دوازدهم در فوتبال هست، یعنی تنها کارش دعا و روحیه دادن به شخص بیمهشده هست، بیشتر از اون کاری از دستش برنمیاد
4-گفت: آقای رئیس وقتی پول نداریم چه اصراریه که دستگاه نو بخریم، به خدا دستگاه ریفربیش شده هم همون کیفیت رو داره با یک پنجم قیمت، گفت: اصلا قبول ندارم باید دستگاه نو بخرید حتی از برندهای متوسط، بعد از سه ماه به مدیر تجهیزات گفت: چرا بودجه بخشتون تماما صفر شده، گفت: دستگاه برندتون تا حالا 4بار تعمیر شده