در طول پخش سریال، بهترین قسمتهای دکستر به این سریال کمک کردند تا با داستانهای پرپیچوخم، اوجهای باورنکردنی را تجربه کند. در سال ۲۰۰۶، پخش سریال دکستر از شبکه شوتایم آغاز شد و این سریال به سرعت به موفقیت چشمگیری دست یافت. بازی مایکل سی. هال در نقش دکستر مورگان، که به کاوش دوگانگی بین مردی با اصول اخلاقی قوی و وجههی تاریکش میپرداخت، یک درام جنایی جذاب و پرتنش بود که پیشگام داستان های ضدقهرمانی در تلویزیون بود.
این سریال در ابتدا از مجموعه رمانی به نام «دکستر: در رویایی تاریک» نوشته جف لیندسی اقتباس شده بود. با این حال، زمانی که فصل دوم ساخته شد، سریال شروع به خلق داستانهای مستقلتری کرد که ارتباط کمی با رمانها داشتند یا اصلاً ارتباطی نداشتند. در حالی که برخی از فصلها مطابق با استانداردها و لحن معمول سریال نبودند، دکستر عمدتاً مجموعهای از داستانهای درخشان و پیچیده را با چندین قسمت بهیادماندنی به نمایش گذاشت.
۱۵_ "هری کثیف" - فصل چهارم قسمت پنجم

بهترین قاتل سریالی تمام فصل های سریال، ترینیتی بود و در اپیزود "هری کثیف"، سریال تلاش زیادی کرد تا نشان دهد که دکستر چه شباهت ها و تفاوت هایی با این مرد شرور دارد. هر دو قاتل سریالی هستند و دکستر همیشه فقط افرادی را که فکر میکند لیاقتش را دارند، کشته است؛ اما با این وجود هنوز هم یک هیولا است. در این قسمت، دکستر در فکر این است که آیا ترینیتی کسی است که به دب شلیک کرده است یا نه، بنابراین برای یافتن این مرد تلاش میکند و سعی میکند پاسخی برای سوال خود پیدا کند. در حالی که ترینیتی هنوز به قتل هایش ادامه میدهد.
نکته ای که این قسمت را تبدیل به یکی از بهترین اپیزود ها میکند، این است که نشان میدهد ترینیتی پدر دو فرزند را با استفاده از همان روشی که دکستر مورگان برای قتل های خود استفاده میکند، به قتل میرساند. این نشان میدهد که دو مرد از همان تاکتیکها استفاده میکنند اما سپس شاهد مرگ پدر بیگناه و بیسرپرست ماندن دو فرزند هستند. به راحتی میتوان فهمید که دکستر ممکن است کارهایی را به دلیلی که درست میداند انجام دهد، اما او در نهایت تفاوت چندانی با ترینیتی ندارد. همچنین در این قسمت دکستر تصمیم میگیرد که ترینیتی را نکشد، که این تصمیم در نهایت به ضرر او تمام خواهد شد.
۱۴_ "بد من" - فصل پنجم، قسمت اول

فروپاشی دلخراش دکستر مورگان، فصل پنجم سریال دکستر را برجسته میکند. در فصل چهارم، دکستر مورگان این فرصت را داشت که قبل از کشتن هر کس دیگری، قاتل ترینیتی را از بین ببرد، اما این کار را نکرد زیرا میخواست بیشتر در مورد اینکه چگونه این مرد میتواند دو زندگی خود را از هم جدا نگه دارد، یاد بگیرد. با این حال، همانطور که در قسمت پایانی فصل چهارم مشخص شد، ترینیتی ریتا را به قتل رساند و زندگی دکستر را نابود کرد. این قسمت به خوبی نشان میدهد که دکستر پس از این اتفاق غمانگیز، چه وضعیتی دارد.
دکستر در چهار فصل اول وانمود میکند که احساساتی ندارد و معتقد است که نمیتواند مانند انسان های دیگر احساساتش را ابراز کند. با این حال، وقتی پس از مرگ ریتا، کدی و آستور را آرام میکند، شروع به ابراز خشم و عصبانیت میکند و حرفهایی میزند که معمولاً پیش خودش نگه میداشت. با این حال، چیزی که این قسمت را برجسته میکند این است که دکستر مردی را که فحشی به ریتا داده بود، تا سر حد مرگ کتک میزند و متوجه میشود که واقعاً ریتا را دوست داشته، که این افشاگری مسیر سریال را تغییر میدهد.
۱۳_ "نبراسکا" - فصل ششم قسمت هفتم

فصل ششم سریال دکستر دچار افت شد و بسیاری از طرفداران آن را ضعیفترین فصل کل سریال میدانند. با این حال، یکی از بهترین قسمت های سریال دکستر در آن وجود دارد. در سریال «نبراسکا»، دکستر وقتی میفهمد که پلیس فکر میکند ترینیتی بازگشته، سفری جادهای را آغاز میکند. البته که دکستر آرتور میلر را کشته است، بنابراین میداند که قاتل جدید، تنها در حال تقلید کردن است. اما وقتی میفهمد که همسر و دختر آرتور نیز فوت کرده اند، اوضاع پیچیده تر میشود.
دکستر متوجه میشود روشی که برای از بین بردن یک قاتل زنجیرهای در پیش گرفته، پیامدهای بسیار بزرگتری داشته است. این موقعیتی است که دکستر باید با عواقب اعمال خود روبرو شود. در حالی که ترینیتی افراد زیادی را به قتل رسانده و خانوادههای داغداری را پشت سر گذاشته بود، اکنون دکستر میبیند که او همین کار را با همسر و فرزند آرتور انجام داده است. دلیل این امر این است که قاتل، پسر آرتور، جونا، است که خواهرش پس از اینکه مادرشان او را به خاطر جنایات پدرشان سرزنش کرد، خودکشی کرد. دکستر متوجه میشود که روشی که او برای از بین بردن یک قاتل زنجیرهای در پیش گرفته، پیامدهای بسیار بزرگتری داشته و باعث مرگهای آدم های بی گناهی شده است که باعث میشود احساس گناه شدیدی درون دکستر ایجاد شود.
۱۲_ "زندگی در رویا" - فصل چهارم، قسمت اول

قسمت اول فصل چهارم به یک دلیل بزرگ، یک قسمت مهم در مورد دکستر بود. این قسمت نشان داد که اگر دکستر مسافر تاریکی را نداشت، زندگیاش چگونه میتوانست باشد. این که اگر او به سمت انجام قتل سوق داده نمیشد، زندگیاش چگونه میتوانست باشد. فصل سوم با ازدواج دکستر با ریتا به پایان رسید و اکنون این دو در حومه شهر با فرزند جدیدشان، هریسون، زندگی میکنند و دکستر دیگر به دنبال قربانی نیست و در عوض بر بهترین پدری که میتواند باشد تمرکز میکند. با این حال، به عنوان پدری خسته برای یک نوزاد جدید، اشتباهاتی مرتکب میشود.
همه چیز با خرابکاری او در یک پرونده شروع میشود که باعث آزادی یک قاتل میشود. وقتی او با کشتن قاتل، برای اصلاح این موضوع اقدام میکند، این هم درست پیش نمیرود. با این حال، چیزی که واقعاً این قسمت را عالی میکند، ترینیتی است. او برای اولین بار در این قسمت ظاهر میشود و مرتکب یک قتل وحشتناک میشود. او مسافر تاریکی خودش را دارد و قتلهای او بسیار وحشتناکتر از قتلهای دکستر هستند. این قسمت خاص نشان میدهد که چگونه دکستر برای هدایت زندگی جدیدش به عنوان یک مرد خانواده تلاش میکند، در حالی که ترینیتی همه چیز را تحت کنترل دارد.
۱۱_ "گناهان پدر" - خون تازه، قسمت ۱۰

یکی از کارهای بزرگی که سریال «دکستر: خون تازه» قصد انجام آن را داشت، جبران پایان سریال اصلی بود که بسیاری از بینندگان را ناامید کرده بود. در قسمت آخر، دکستر مرگ خود را جعل کرد و برای زندگی در طبیعت وحشی، تبعیدی خودخواسته برای رهایی از وسوسههایش در مورد کشتن، راهی آنجا شد. این به آن معناست که دکستر هرگز به خاطر جنایاتش واقعا مجازات نشد و اگرچه خودش را مجازات کرد، اما این پایان رضایتبخشی برای شخصیتی نبود که هشت فصل گناهان زیادی انجام داده بود.
در اپیزود "گناهان پدر"، دکستر بالاخره باید پاسخگوی تمام کسانی باشد که با اعمالش به آنها آسیب رسانده است. دکستر پس از دستگیری، با کشتن یک آدم خوب به نام لوگان (آلانو میلر) فرار میکند و این از خط قرمز عبور میکند و دکستر به چیزی تبدیل میشود که تمام عمرش برای جلوگیری از آن جنگیده بود. هریسون بالاخره میفهمد که دکستر مرد خوبی نیست، بلکه قاتلی است که بهانهای برای کشتن مردم پیدا کرده و فقط به خودش اهمیت میدهد. هریسون پس از سرزنش دکستر برای مرگ ریتا و دب، سرانجام پدرش را میکشد و به زندگی عذابآور خود برای همیشه پایان میدهد.
۱۰_ "تهاجم بریتانیا" - فصل دوم، قسمت دوازدهم

قسمت پایانی فصل دوم نمونهای عالی از تنش و درام این سریال است. رقیب دیرینه دکستر، گروهبان جیمز دوکز، در کلبهای گیر افتاده است و اتفاقات به گونهای پیش میروند که ممکن است راز دکستر فاش شود. دوکز حقیقت را میداند، فرانک لاندی، مأمور ویژه افبیآی، به یافتن حقیقت نزدیک میشود و دکستر در تلاش است تا همه چیز را به روال عادی برگرداند.
با این حال، لیلا، عشق جدید دکستر، دوکز را پیدا میکند و در یک پیچش داستانی تکان دهنده، تصمیم میگیرد با آتش زدن کلبه و کشتن دوکز به دکستر کمک کند. اخلاقیات و نیت سوالبرانگیز شخصیتها بخش تعیینکنندهای از سریال است و قرار دادن لیلا به عنوان یک قاتل عاشق در مقابل قاتلی اخلاقگرا و وسواسی یعنی دکستر، تعامل جالبی را ایجاد میکند. این قسمت، نقطه عطفی در یک فصل خیلی خوب است و دقیقاً همان چیزی را نشان میدهد که دکستر را منحصر به فرد و جذاب میکند.
۹_ "پسران گمشده" - فصل چهارم، قسمت دهم

پسران گمشده" بازیهای برجستهای از مایکل سی. هال و قاتل ترینیتی، آرتور، با بازی جان لیثگو را به نمایش میگذارد. در این قسمت پس از یک مقدمهچینی طولانی، سرانجام وقایع این فصل شروع به کنار هم قرار گرفتن میکنند. هویت آرتور به عنوان قاتل ترینیتی در اوایل فصل فاش شده بود، اما واقعیت چرخه قتل او که شامل چهار قتل به جای سه قتل است، در اینجا بررسی میشود.
لیثگو در نقش یک شرور پیچیده که به دنبال ترمیم آسیبهای خود با گرفتن جان دیگران در یک چرخه کنترلشده و تکراری است، فوقالعاده است. در عین حال، خواهر دکستر، دبرا، به شدت در تعقیب کسی است که به نظر میرسد با او در ارتباط است. افشاگریها و تنش این قسمت فوقالعاده است و به وضوح این قسمت را به یکی از جذابترین قسمتهای سریال تبدیل میکند.
۸_ "دکستر" - فصل اول قسمت اول

قسمت اول به دلیل پایهگذاری های قوی و داستانسرایی هوشمندانهاش، شایستهی جایگاهی در بین ۱۰ قسمت برتر را دارد. دکستر به عنوان یک تحلیلگر خون که در اداره پلیس میامی کار میکند، معرفی میشود. با این حال، برخلاف آزمایشگاهی های معمولی یا کسانی که درگیر اجرای قانون هستند، دکستر راز بسیار تاریکتری را پنهان میکند. وجههی دیگر زندگی دوگانهی او به عنوان یک قاتل زنجیرهای به سرعت آشکار میشود و این قسمت بر اساس این درام و تنش در سراسر سریال ساخته میشود.
در عین حال، قاتل کامیون یخی به عنوان رقیب دکستر معرفی میشود. مقایسه بین این قاتلان، با سبکهای متفاوتشان در ارتکاب جنایات و انتخاب قربانیانشان، تضاد پیچیدهای است که از همان ابتدا جذاب به نظر میرسد. در پایان این قسمت، دکستر مورگان مانند شخصیتی کاملاً شکل گرفته به نظر میرسد، با اسرار بیشتری که باید کشف شود و مخاطب را به یک ماجراجویی هیجانانگیز دعوت میکند.
۷_ "به جلو بپیچید" - فصل دوم، قسمت یازدهم

در قسمت ماقبل آخر فصل دوم، دکستر با دوکز روبرو میشود، به فکر تسلیم شدن میافتد و وسواس لیلا از کنترل خارج میشود. این قسمت پر از پیچ و خم است و دکستر بیش از هر زمان دیگری به افشای راز خودش نزدیک میشود. همزمان، داستان لیلای غیر قابل کنترل پیش میرود که در این قسمت راز هایی را کشف میکند.
این قسمت از داشتن مجموعهای از شخصیتهایی که به بهترین نحو توسعهیافته اند و همگی اهداف مشابهی را دنبال میکنند، بهره میبرد، در حالی که اکثر آنها از مسیر های بههمپیوسته خود بیاطلاع هستند. زندگی دوگانه دکستر باعث ویرانی شده است و او برای تطبیق کاری که انجام میدهد و آیندهای که میخواهد، تلاش میکند. با این حال، در حالی که این قسمت به سوالات پیچیده و خوداندیشی برای ضدقهرمان میپردازد، این قسمت به یک نتیجهگیری تکاندهنده میرسد که میتواند همه چیز را قبل از پایان فصل تغییر دهد.
۶_ "سوپرایز، عوضی" - فصل هفتم، قسمت دوازدهم

در حالی که فصلهای بعدی سریال دکستر گهگاه برخی از چیزهایی که باعث جذابیت سریال شده بود را از دست میدادند، فصل هفتم دکستر و قسمت پایانی آن یک استثنای تماشایی بود. در این مرحله، دبرا راز دکستر را فهمیده و لاگوئرتا به شدت به دکستر مشکوک شده است. این قسمت شامل فلشبکهای متعددی است که آن را با فصلهای اولیه و سوءظنهای دوکز به دکستر در مقایسه با لاگوئرتا مرتبط میکند. این قسمت همچنین هانا، معشوقه جدید دکستر را نشان میدهد که در حال آمادهسازی فرار بزرگ خود است.
کل این قسمت غرق در سوءظن و تنش است و منجر به انتخابی میشود که به نظر میرسد برخلاف اصول اخلاقی خودش است. با این حال، سریال بار دیگر با ایده اخلاق و خیر و شر بازی میکند، زیرا نقش دبرا به عنوان همدست برادر قاتلش به یک نقطه اختلاف بزرگتر تبدیل میشود. این قسمت نقطهاوج فوقالعادهای دارد که روند سریال را تغییر میدهد و آن را در مسیر قدرتمندی پیش از فصل پایانی قرار میدهد.
۵_ "مرد گرسنه" - فصل چهارم، قسمت نهم

"مرد گرسنه" داستانی است که به طرز ماهرانهای روایت شده و زندگی دوگانهی دکستر را در بستر روز شکرگزاری بررسی میکند. در این برهه، یعنی اواخر فصل چهارم، دکستر با آرتور ارتباط برقرار کرده است، کسی که دکستر از ترینیتی بودنش آگاه است. با این حال، او زندگی به ظاهر متعادل آرتور را تحسین میکند. آرتور مرد خانواده و فردی محترم در جامعهاش است، در حالی که زندگی دوگانهای به عنوان قاتلی دارد که دهههاست از دست افبیآی فرار کرده.
با این حال، این قسمت از این زندگی آرمانگرایانه سطحی فراتر میرود و دکستر به لایههای تاریکتر و سادیسمی زندگی خانگی آرتور نگاهی میاندازد. این قسمت در بازی با دوگانگی، آشکار کردن اسرار تاریک و رونمایی از کریستین به عنوان دختر مخفی آرتور، کار فوقالعادهای انجام میدهد. تنش بالایی که این قسمت ایجاد میکند، قطعاً درخشان است.
۴_ "تو یه...؟" - فصل هفتم، قسمت اول

فصل هفتم سریال دکستر نوید بازگشت به فرم خوبش را میداد، پس از اینکه سریال از فصل چهارم به بعد در جلب توجه بینندگان با مشکل مواجه شده بود. در قسمت پایانی فصل ششم، دب بالاخره با راز بزرگ برادرش روبرو میشود، اما واکنش او تا فصل هفتم کاملاً آشکار نشد. این قسمت، روند سریال را در ادامه تغییر داد.
پس از اینکه دکستر توانست با اسرار خود تا حد نسبتاً راحتی کنار بیاید، خواهرش راز او را فاش کرد و اوضاع را به هم ریخت. علاوه بر این، در تلاش برای پنهان کردن اعمال قاتلانهاش، او اشتباه نادری مرتکب میشود که منجر به سوءظن لاگوئرتا به او میشود. دبرا تصمیم میگیرد به برادرش کمک کند، اما حقیقت و صحنه وحشتناک قتل او، خاطرات فراموشنشدنی از تجربه نزدیک به مرگ خودش با قاتل کامیون یخی را در لحظهای زنده میکند که سریال را به پایان میرساند.
۳_ "سلام، دکستر مورگان" - فصل چهارم، قسمت یازدهم

این قسمت ها که در سه رتبه برتر قرار میگیرند، تنشهای ترسناک و رازهای خطرناکی را که به آرامی در طول سریال آشکار میشوند، به تصویر میکشند. در قسمت ماقبل آخر فصل چهارم "دکستر"، دکستر و آرتور در حالی که سعی میکنند از یکدیگر پیشی بگیرند، به هم نزدیکتر میشوند. تا این مرحله، دکستر در مقابل آرتور دست بالا را داشته است، زیرا او هویت واقعی خود را پشت هویت جعلی کایل باتلر مخفی نگه داشته است.
با این حال، در یکی از دلهرهآورترین و جذاب ترین لحظات کل سریال، آرتور رد تعقیبکنندهاش را تا اداره پلیس میامی پیدا میکند و هویت واقعی دکستر را کشف میکند. در پایان تماشایی این قسمت، آرتور با رقیبش رو در رو میشود و با سه کلمه سادهی «سلام، دکستر مورگان» کنترل اوضاع را دوباره به دست میگیرد. این قسمت نمونهای عالی از تنش و زمینهسازی است که سریال بیشتر به خاطر آن شناخته میشود و یک زمینهچینی عالی برای پایان فصل ایجاد میکند.
۲_ "آزاد متولد شده" - فصل اول قسمت دوازدهم

با بازگشت به فصل اول، "آزاد متولد شده" از چندین جهت لحظهای تعیینکننده در تاریخ این سریال بود. دکستر با قاتل کامیون یخی، برایان، روبرو میشود که در حقیقت برادر بیولوژیکی دکستر است و این کلید اسرار مرموز دکستر است. علاوه بر این، در این قسمت، خواهرخوانده دکستر، دبرا، توسط مردی که فکر میکرد عاشق اوست، که او نیز برایان است، دستگیر و برای قتل آماده میشود و او را به عنوان هدیهای به دکستر که آماده قتل است، میدهد.
کاوش دکستر در مورد اخلاق، خانواده، عشق و اینکه چگونه گذشته میتواند یک فرد را تعریف کند، همگی در یک قسمت پایانی جذاب به هم میپیوندند. این سریال از جالب و مهیج بودن، به سمت احساسی بودن و درام، به چالش کشیدن باورهای بینندگان و کاوش در معانی عمیقتر برای شخصیتهای پیچیده سوق داده میشود. از بسیاری جهات، این قسمت، سریال را تعریف کرد و استعداد های مایکل سی. هال را برای نقشی که سالهای زیادی ادامه یافت، ثابت کرد.
۱_ "فرار" - فصل چهارم، قسمت دوازدهم

با این حال، هیچ چیز نمیتواند جای فینال فصل چهارم را بگیرد. وقتی دکستر و آرتور برای آخرین بار با یکدیگر روبرو میشوند، دکستر موفق میشود دست بالا را بگیرد و طولی نمیکشد که ترینیتی، برهنه و وحشتزده روی میز فلزی سرد دکستر دراز کشیده است. در حالی که این پایان یک جور نبرد حماسی بین تایتانها است، فینال فصل دکستر بدون یک پیچش پایانی کامل نمیشود و پایان فصل چهارم تمام فصل های سریال را تحت الشعاع قرار میدهد. دکستر ترینیتی را میکشد و آماده میشود تا زندگی دوگانه و ریاکارانه خود را پشت سر بگذارد تا از ازدواج خود با ریتا و فرزندان محبوبش محافظت کند.
بزرگترین ترس او این است که مثل آرتور شود، و خوشبختانه، ریتا و دکستر به نقطه جدیدی در رابطهشان با صداقت و عشق رسیدهاند. او به خانه برمیگردد، آماده برای پذیرفتن این زندگی جدید، اما با ترومای خودش روبرو میشود، زیرا جسد بیجان همسرش را در حمام و پسرش هریسون را در باتلاقی از خون -در صحنهای که به طرز عجیبی شبیه به صحنهای است که مسافر تاریکی دکستر به وجود میآید- پیدا میکند. تا حد زیادی، دوگانگی، تأثیر و شوک این قسمت احساسی آن را به بهترین قسمت "دکستر" تبدیل میکند.
حتما نظرتون رو به اشتراک بزارید.
منبع: Screen Rant
فوت کردهاند، اوضاع پیچیدهتر میشود.