هری پاتر
هری پاتر
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

رمان: دم پارت (1)

خیلی وقت بود که سرزمین من خوشحالی به خود ندیده بود ?

سالها می شد که یک بیماری به اسم ?دم? که وقتی آدم دچار این مشکل میشد در یک دقیقه 10 ثانیه می توانست نفس کشید و بقیه آن 60دقیقه سرفه امانمان را می بارد.


من و خانواده ام در این بیماری سختی‌ های زیادی را پشت سر گذاشته ایم .

خدا رو شکر نه من و نه پدر و مادرم دچار این بیماری نشدیم .

اما ...

برادر کو چکترم دچار این بیماری شده بود حدودا 3ماه بود که نتوانسته بود به مدرسه برود .

و دیگر امیدی به زندگی نداشت


من مجبور بودم بعد از کلاس درس خودم زنگ های تفریح مجبور بودم دنبال معلم برادر م بدوم و تند تند تکالیف آن روز را که می گفت یاد داشت کنم و بدم به برررررا درممممم







پایان پارت (1)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید