ویرگول
ورودثبت نام
•marjan•
•marjan•
خواندن ۱ دقیقه·۲۲ روز پیش

درد و غم..

بگذار این بغض آخرم باشد عاشقانه ای آرام میان درد و غمم باشد:))
بگذار این بغض آخرم باشد عاشقانه ای آرام میان درد و غمم باشد:))


از زندگی از روزمرگی هام از از این همه تکرار از دورویی آدما،از نشدن ها و نبودن ها از عقربه ی ساعت روی میز خسته ام از این چهار دیواری کسل کننده که شده گوش برای شنیدن حرفام حتی خودمم نمیدونم چرا انقد خسته و ناراحتم دست خودم نیست وقتی به علتش فکر میکنم چیزی جز سیاهی مطلق نمی‌بینم ی چیزی داره اذیتم می‌کنه ی چیزی روی دلم سنگینی می‌کنه دلایل کوچک و بزرگ زیادی توی ذهنم پرسه میزنه اینکه کدومشون باعث این حال بدم شده همشون؟یکیشون؟هیچکدوم؟یا یه خراش جدیده که زخمش سر باز کرده اگه دلیل این حالم رو میدونستم اشکالی نداشت اما خیلی بده که حالت داغون باشه ولی دلیل شو ندونی این خودش هم یه درده بزرگه که روح و روانت رو بهم میریزه آره تو راست میگفتی من یک نفرم اما چند هزار نفر غمگینم..🔗🌑























































































































































‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎ ‎‌‌‎‎‌‌‎‌بدون شَـࢪح :))'‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌Selenophile🌑
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید