آدم ها زمانی خوشحال اند که بتوانند درمیان کسانی که دوستشان دارند زندگی کنند و در کنار آنها از زندگی و نفس کشیدن لذت ببرند،تنها بودن یعنی زندگی در میان کسانی که منظور شما را نمیفهمند کسانی که بودن یا نبودن شما برایشان فرقی ندارد،تنهایی بدان معناست که درمیان کسانی باشید که حرف ها،حرکت ها،نوع نگرششان،دست خطشان برای شما بیگانه است و رفتار و لحن و احساساتشان و خوشی و ناخوشی هایشان برای شما قابل احساس نیست کسانی که تحصیلات و ظاهرشان و نوع لباس پوشیدن و نحوه و کیفیت زندگی شان با شما بسیار متفاوت است گویی که تو از یک دنیای شیشهای و ناشناخته به آنها نگاه میکنی و آنها به دنیای شیشه و شکننده ات سنگ پرتاب میکنند و تو فقط به تکه های شیشه ای که در قلبت فرو میروند نگاه میکنی اما باز هم ناله ای نمیکنی و به نابودی خود و دنیای ات تماشا میکنی و اگر بخواهی که همانند آنها سنگ پرتاب کنی نتیجه اش چیزی جز شکستن و نابودی دنیای تاریک و شیشه ای ات نیست...