وقتی اسم فیزیک میآید، خیلیها یاد فرمولها، مسائل سخت و امتحانهای استرسزا میافتند. اما واقعیت این است که فیزیک، قبل از اینکه یک علم دانشگاهی باشد، زبان فهمیدن دنیای اطراف ماست؛ زبانی که کودکان بهصورت طبیعی و غریزی با آن ارتباط برقرار میکنند.
کودکها مدام سؤال میپرسند:
چرا آسمان آبی است؟
چرا توپ وقتی پرت میشود برمیگردد پایین؟
چرا بعضی چیزها شناور میمانند و بعضی غرق میشوند؟
این سؤالها دقیقاً از دل فیزیک میآیند.
یادگیری فیزیک در کودکی بهمعنای حفظ کردن قانونها یا حل کردن مسئلههای سخت نیست؛ بلکه یعنی تقویت مشاهده، فکر کردن، کنجکاوی و جرأت سؤال پرسیدن. وقتی کودک یاد میگیرد پدیدهها را ببیند و دربارهشان فکر کند، در حال ساختن پایههای تفکر علمی است؛ چیزی که نهتنها در درسها، بلکه در زندگی روزمره هم به کارش میآید.
یکی از مشکلات آموزش فیزیک این است که خیلی دیر شروع میشود و اغلب به شکلی خشک و فرمولمحور ارائه میشود. در حالی که اگر فیزیک از سنین پایین، با زبان ساده، مثالهای روزمره و داستانمحور آموزش داده شود، میتواند به یکی از دوستداشتنیترین بخشهای یادگیری کودک تبدیل شود.
کودکی که بفهمد فیزیک فقط روی کاغذ نیست، بلکه در بازی کردن، راه رفتن، نور، صدا و حتی نفس کشیدن حضور دارد، دیگر از علم نمیترسد؛ با آن زندگی میکند.
📘 در همین مسیر، کتاب «فیزیک در دنیای من و تو» با هدف آشنایی کودکان با مفاهیم فیزیکی از دل زندگی روزمره نوشته شده است.
در این کتاب تلاش شده فیزیک نه بهعنوان یک درس، بلکه بهعنوان بخشی از دنیایی که کودک هر روز تجربه میکند، معرفی شود؛ دنیایی که هم «من» و هم «تو» در آن زندگی میکنیم.
اگر بتوانیم کودکان را به فکر کردن درباره جهان تشویق کنیم، بزرگترین قدم را در آموزش علم برداشتهایم؛ حتی قبل از اینکه اولین فرمول نوشته شود.