محمد کاف
محمد کاف
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

تحلیل های مردم کوچه و بازار با کسی که عمری را در علوم انسانی گذرانده چه تفاوتی دارد؟

پس از اتفاقات #پاییز سال گذشته، مدتی است به این سؤال فکر می‌کنم که #تحلیل های مردم کوچه و بازار با کسی که عمری را در #علوم_انسانی گذرانده است، حقیقتاً چه تفاوتی دارد؟
واقعا مطالعه علوم انسانی از قبیل فلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی و ... چه تأثیری می‌تواند در نحوه مواجهه و تحلیل ما با پدیده‌ها و رخدادها در سطح فردی و اجتماعی داشته باشد؟
معتقدم در هر دو سطح #مبنا و #راهکار می‌توان تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای را مشاهده کرد.
نمونه‌اش همین ماجرای #حجاب را نگاه کنید. این روزها همه در مورد حجاب صحبت می‌کنند اما واقعا سطح تحلیل‌ها یکسان است؟
در واقع کسی که مطالعات #علوم_انسانی ندارد، هرچقدر هم بتواند تحلیل خوبی ارائه کند دچار ضعف‌هایی است از جمله:
خیلی به لایه‌های عمیق‌تر ماجرا نمیتواند فکر نمی‌کند، او از آن جهت که به ریشه ها نمی پردازد سریعا به دنبال فاعل قریب می‌گردد و از آن جهت که بیشتر رخدادها را تک علتی می‌بیند به همان دلائلی که به ذهن خودش می‌رسد بسنده می‌کند.
باتوجه به نکته قبل و نیز اینکه نمی‌تواند بین عقل و احساس خویش تفکیک قائل شود، او نمی‌تواند صورت بندی دقیقی از مسائل ارائه کند و عموما هنگام بیان مسئله، احساساتش را نیز دخیل می‌کند.
شروع پیگیری و #تئوری سازی او نیز عموما از مسئله‌های شخصی خودش است و بعید است فقط #دغدغه دیگران را داشته باشد!
و به محض رسیدن به یک یا چند راهکار متوقف می‌شود! و خیلی بعید است به راهکارهای جایگزین نیز فکر کند.
به‌علت اینکه او اشتغالات فراوانی دارد، فرصت پیگیری حرف‌هایش را ندارد! عموماً به پیامدهای اجرایی نظراتش توجه نمی‌کند و پس از اجرا نیز به #ارزیابی آنها نمی‌پردازد، لذا ممکن است تمام عمر به نظری که دارد اصرار کند حال آنکه در واقع کاملا شکست خورده باشد!
شما نیز اگر نکته ای دارید اضافه کنید...

علوم انسانیجامعه شناسیتحلیل
یادداشت های یک دین گرای فقه خوانده جامعه اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید