Army-jungkook
Army-jungkook
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

لحظات خوش...

-گر تو تویی و من منم من مننم

-نه مهادا من نمنم

-بزارین من امتحان کنم

-باشه ریحانه

-گر تو تویی و من منم من نمنم من نمنم

-غلطه

-چرااااااا

-نمن منم درسته

-برید کنار استادتون داره وارد میشه

-بله ما اینجا سبا استاد رو داریم که میخواد رکورد بشکونه

-گر تو تویی و من منم من ننمم

-سبا استاد ریحانه از تو بیشتر گفتا

بچه ها کل راهو توی ماشین به همین کار گذروندن و اینقدر خندیدن که احساس میکردن فکشون الان در میاد از جاش

امسال سال اخر دبستانشون بود

همه استرس داشتن و نگران بودن که دبیرستان قبول میشن یا نه

و از همه بیشتر نگران جدایی از دوستای پنج شش سالشون بودن

اینکه وارد دبیرستان میشن و دوستاشونو نمیبینن

امسال بچه های کلاس ششم تصمیم گرفتن قدر باهم بودنشونو بدونن

و من تصمیم گرفتم این لحظات رو بنویسم تا به یادگار بمونه

حالا دیگه من نمیترسم که دوستای دوران دبستانمو یادم بره چون توی نوشته هام همه اونا رو دارم و هر وقت دلم براشون تنگ بشه دوباره به دنیای نوشته هام میرم و برای چند دقیقه ایی توی خاطراتم با اونا زندگی میکنم


دبیرستاندوستثبت لحظه ها
یه ارمی که داره یک سالش میشه با دوستای خوب یکمی افسرده و حقیقتا پرو(از گفتن حرفام خجالت نمیکشم)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید