آه دنیای نامرد
گونه هایم از سیلی های بی دلیلت سرخ شده
درد میکند!
تمام جانم درد میکند!
به چشمانم نگاه کن دنیا
چه میبینی؟
عصبانیت!
دلیلش چیست؟!ها نامرد ؟جواب
بده نامرد
بگذار من بگویم
این عصبانیت برای نرسیدن است!
نرسیدن به آرزوهایی که یک عمر تلاش کردم
پر از حسرت است!
حسرت یک بار روی خوشت را دیدن!
دیگر انرژی ندارم!
نامرد مگر از تو چه میخواستم؟
تنها یکبار حداقل برای یک ساعت دلم را خوش و شاداب بکنی!
چقدر دلم پر از عقده است
آرزو در دلم ماند که فقط یکبار وقتی چشمان
پر از اشکم را دیدی بیایی و در آغوشم بگیری!
اینقدر مرا از خودت راندی که از آغوش و بوس و بغل و حرف و تمامی اینها برایم پوچ و بی معنی شده است!
از همه یشان متنفرم
بچه بودم! به تو و مهربانی و به روی خوشت نیاز داشتم!,
هیچ کدامشان را نکردی!
تا زورت رسید بدبختی و غم فرستادی
درون کیسه عیدانه ام همیشه پر بود از مریضی و بدبختی!
همان کیسه هایی که برای بقیه پر بود از حال خوب و خوشبختی!
نامرد مگر فرقمان چه بود؟؟
من بچه و آنهاهم بچه!
الان چه!؟الان که به قول شما ها جوان و خودم می گویم پیر!
نامرد،حداقل در پیری به دادم برس!
پیر شده ام به همان خدایی که تو نمیشناسی
بی دین! نامرد! پیرم کردی
نابودم کردی
می مردی یک بار روی خوشت را نشان می دادی؟
کعبه کج میشد یکبار در کسیه عیدانه ام خوشبختی میریختی؟!
کاش هیچی نمیدادی! بهتر بود از غم
ای نامرد ظالم! بس نیست؟ سوختنم را که دیدی
شکستنم را که دیدی
غرق شدنم را که دیدی!
اکنون هم که خاکسترم!
چیزی مانده که ببینی؟ بس نیست!؟
خاکستر شدم دنیا!
از دور بوی غم و سوختنم را هرکسی حس میکند
گفتند میچرخی !
دروغ است به خدای همه یمان
دروغ است!
چرا چرخت در نوبت من شکست؟!
چرا سال ها است این چرخ شکسته و وسط بدبختی گیر کرده ام؟
چرا کسی نیست این چرخ را درست کند ؟
چرا این شهر مسلمان ندارد ؟
نامرد چرا چرخت را تعمیر نکرده ای ؟؟
دارم میمیرم دنیا!!
دیگه طاقتم طاق اومدهه