‌‌‌
‌‌‌
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

"بدون عنوان"

قلم را تر می کنم و در این هوایِ بارانیِ بهار، چنان می نویسم تا آرامشی چندان جانانه در منِ نویسنده رخنه کند.
پایِ برهنه ای خویش را بر زمینِ نمناک از اشکِ ابر می نهم، خود را رها می سازم و چنان درونِ باران رها شده ام که خداداندو من دانم!
دقایقِ اندکی را مسافرِ خیالِ مهدیسِ جهیده می شوم.. از درختان، کوهان و از پرندگان می گذرم و بوسه ای بر ابرِ گریان می کارم، ابر چنان می گرید که دلم به حالش پریشان می شود، گویند باران باشد و عشق باشد و قلم!.
من تمدید می کنم، بهارِ گریان باشد و جان باشد و چَشم باشد و من، مستِ مست باشم و چتر باشد و غم، تا بشوید وین دلِ غمناکِ من، تا بماند دلِ خندان ترَز چشمانِ من🫴🏻..
و سرانجام بهاری باشد برای تمامِ خسته دلان در تاریکیِ زمستان🖤

𝔓𝔢𝔬𝔭𝔩𝔢 𝔞𝔯𝔢 𝔣𝔬𝔯𝔤𝔦𝔳𝔢𝔫, 𝔟𝔲𝔱 𝔱𝔥𝔢𝔦𝔯 𝔭𝔩𝔞𝔠𝔢 𝔴𝔦𝔩𝔩 𝔫𝔬𝔱 𝔟𝔢 𝔯𝔢𝔱𝔲𝔯𝔫𝔢𝔡 𝔱𝔬 𝔱𝔥𝔢𝔪...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید