سارا غیوری
سارا غیوری
خواندن ۴ دقیقه·۳ روز پیش

فعالیت دانشجویی یا سرکار رفتن؟

می‌گویند چیزی که در آخر برای تو می‌ماند، کار و مهارتی‌ست که در کارت کسب می‌کنی. عده‌ای دیگر اما، می‌گویند فعالیت دانشجویی! تا آخر عمرت وقت برای کار کردن هست، این ۵ سال قریب و عجیب را در زندگی‌ات غنیمت بشمار و برای فعالیت دانشجویی وقت بذار.

این دو صدایی است که در این مدت اخیر زیاد در ذهنم چرخیده است. برای منی که صنایعم مرز بین این دوراهی خیلی باریک‌تر هم می‌شود. انگار از وقتی که وارد صنایع می‌شوی می‌گویند این ریاضی ۱ هم پاس کن و دیگر بعدش فقط مهارت‌‌های نرم‌، مهارت‌های نرم، مهارت‌های نرم. حتی قبل‌ از این وقتی چارت درسی را می‌بینی از اصول مدیریت و بازاریابی و مهندسی فاکتورهای انسانی داد می‌زند.

تقریبا همه هم قائلند به اینکه فعالیت دانشجویی حداقل در شریف، اگر در یک حد متعادلی بماند، خیلی آورده دارد؛ چه فعالیت دانشجویی کرده‌ها و چه نکرده‌ها. اما دقیقا اگر از همین افراد دو هفته بعد که دیالوگ قبلی‌تان یادشان رفت بپرسی فلان موقعیت کارآموزی مرتبط با رشته‌ام بهم پیشنهاد شده‌است، اپلای کنم یا نه، اکثریت قریب به اتفاقشان می‌گویند حتما!

شاید باید یه کم هرکدام از این مسیرها را بررسی کنیم. راستش، به شخصه انقدر ذهنم در این مسئله باز و به هم ریخته‌است که نمی‌خواهم خیلی پاراگراف‌بندی شده و متصل و سناریودار بررسی کنم. از هرکدام گزاره‌هایی می‌نویسم و در آخر هم شاید شرح حالی از وضعیت فعلی زندگی شخصی‌ام.

  1. فعالیت دانشجویی حمالی‌ست.
  2. گاهی اوقات همان چیزی که اسمش را می‌گذاری «حمالی» ارزشمند است. اکثرا برای کارهایی که آرمان و ارزش دارند مثل خیریه و هیئت. افرادی هستند که در ساده‌ترین نقش‌های این جمع‌ها حضور پیدا می‌کنند و همان را هم ادامه می‌دهند. شاید برای نگذاشتن بار ذهنی اضافه‌ی مسئولیت گرفتن، شاید برای تایپ شخصیتی.
  3. اندکی که کار می‌کنی، مخصوصا وقتی سر در می‌آوری و راه می‌افتی، آنقدر لذت‌بخش است که حتی به کنار گذاشتن درس فکر می‌کنی. بعضی این کار را هم می‌کنند واقعا.
  4. حس مفید بودن و تاثیر گذاشتنی که در کارهای تشکلی دانشجویی بهت دست می‌دهد خوشایند است. بعضی وقت‌ها اصلا چیزی روو مخ‌ات است و دوست داری درستش کنی. دوست داری مسئولیتی در آنجا بگیری تا شاید بهبود ببخشی.
  5. پس از مدتی، حالتی از اعتیاد به فعالیت دانشجویی در تو پدیدار می‌شود. دلایلش زیاد است.
  6. هر محیط جدیدی ترسناک است. محیط کار اوایل خیلی ترسناک است. تنهایی، حرف‌ها را نمی‌فهمی، احساس گیجی خیلی زیاد، گاها اندازه بقیه کار برای انجام دادن نداری، وابسته‌ای به کسی که بهت توضیح دهد و دائما کمک می‌خواهی.
  7. همان طور که پیش‌تر هم گفتم، مهارت‌های نرم. در هر دوی این مسیرها می‌توان کسب کرد اما در فعالیت دانشجویی قالبا بیشتر. در فعالیت‌ دانشجویی افراد بدون سلسله مراتب خیلی جدی، به طور داوطلبانه و با اهداف شخصی متفاوت باید بتوانند با هم در یک راستا و برای یک هدف پیش بروند. هدایت و کار کردن در این تیم‌ها خیلی کمک کننده‌ست.
  8. هم در محیط کار و هم در محیط‌های دانشجویی می‌توان کانکشن‌های مفید با افراد خوبی ساخت. نمی‌دانم وزن کدام یک بیشتر است.
  9. مخصوصا در رشته‌ی صنایع، تا وقتی که جایی مشغول به کار نشوی خیلی از درس‌هایی که تا به آنجا خواندی را متوجه نخواهی شد. و از آن طرف به محض ورود به کار هم کاربرد و مفهوم خیلی از چیزهایی که یاد گرفتی را می‌بینی.
  10. در فعالیت‌های دانشجویی پیشرفت خیلی تعریف شده و سریع است. سلسله مراتب مشخصی را در زمان کمی طی می‌کنی.
  11. دیدن دامنه تاثیرگذاری‌ و نتیجه‌ی کارهایت در فعالیت‌های دانشجویی خیلی مشهود است و به چشم قابل دیدن است.
  12. برای دانشجو با وابستگی مالی خیلی زیاد به خانواده، هر اندک درآمدی واقعا تغییر بزرگ در زندگی روزمره ایجاد می‌کند و هر اندکی کار کردن منجر به این درآمد می‌شود. چندروز پیش‌ها برادرم بهم می‌گفت هیچ‌وقت دیگر در زندگی‌ات درآمدت دوبرابر نمی‌شود و این تغییر بزرگ در سطح رفاه زندگی برایت حاصل نمی‌شود.

من در حال حاضر در زندگی شخصی، دانشجوام. پاره‌وقت کار می‌کنم. عضو شورا مرکز هیئت الزهرا و دبیر انجمن علمی رستا ام. انتهای تصمیم‌گیری‌ام به این رسیدم که درس اولویت اول است. بین کار و فعالیت دانشجویی هرجا در عمل به مشکل خوردم انتخاب می‌کنم. به بعد موکول کردم در حقیقت.

اخیرا به مشکل خوردم. یک آخر هفته مریض شدم و قرار بود آن دو روز را به طور کامل درس بخوانم. با مریض شدن می‌دانستم که در طول هفته دیگر نمی‌توانم این وقت را داشته باشم چون روزهای هفته با کار و درس پر است.

پیش از این هروقت از کارهایم عقب می‌ماندم استدلالم این بود که اگر وقتی در روز وجود دارد که آن را تلف می‌کنی، همان را می‌توانی مفید باشی در نتیجه حق حذف کردن چیزی را نداری. چندروز پیش اما در اواسط کلاس دکتر عشقی که داشتم به زندگی‌ام فکر می‌کردم پذیرفتم که نمی‌رسم. پذیرفتم که شاید الان به نظر خودم وقت زیادی را در طول روز تلف کنم و مثلا از ۹ شب به بعد که به خانه می‌رسم هیچ کاری نکنم تا وقتی که می‌خوابم، اما لزوما نمی‌توانم این را به صفر برسانم. برسانم همن کارهای دیگری جایگزینش می‌شود. (ضمن این فکرها سرکلاس تقریبا گریه کردم)

هنوز نمی‌دانم با این پذیرفتن می‌خواهم چه کار کنم :) اگر در ادامه به راه حلی رسیدم شاید همین‌جا نوشتم.


فعالیت دانشجوییکار پاره وقتسردرگمیدوراهیدانشجو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید