راستش اولین باری نیست که اینجام و در واقع پیش از این هم به اینجا اومده بودم و مینوشتم ( قبل از اینکه حسابم به طرز عجیبی از کار بیوفته :] ) امیدوارم که اکانت بنده از دسترس خارج نشه تا بتونم بمونم. بلاگفا و سرویس های دیگه کاملا فلج شدند. در واقع هیچ امیدی به برگشت اونا نیست. در هر صورت اینجا مینویسم تا نشون بدم حتی توی شرایط نابسامان هم میشه نوشت:) !
وضعیت الان تعریفی نداره. در واقع امیدوار بودم داشته باشه اما اینطور نیست. امید کلمه ایه که باید الان زیاد استفاده بشه چون نیازش داریم- همه نیازش داریم. شاید بپرسی که چه احساسی دارم و نتونم جوابی جز "خشم، درد، ناتوانی و تنفر" بدم. نمیگم روح پر امید و شادی بودم اما حداقل چنین شدتی رو تجربه نکرده بودم.
توی این مدتی که خونه نبودم متوجه شدم که اکثر کار های بنده به دید دیگران کاملا بی معنی و احمقانه اس و یکیش همین نوشتنه. برخی فکر میکنن نوشتن به درد نمیخوره و همش باید در حال یادگیری یا همچین چیزی باشیم اما نوشتن برای تخلیه ی روح و روان آدمه و بخوام رو راست باشم: بدون نوشتن شبیه یه بمب در حال انفجار خواهم بود.

و خب چه میشه کرد. جامعه به من یاد داده که نباید به نظر همه احترام بذارم (تلاش کردم به نظر دیگران احترام بذارم و خب اونا با تریلی از روی نظراتم رد شدن) در نتیجه حرف برخی رو نباید جدی گرفت.
توی این وضع اینترنت بنده رفتم کالیمبا خریدم و با اختلاف اشتباه بزرگی بود چون توی یوتیوب آموزش های خوبی وجود داره که من به اونا دسترسی ندارم و در نهایت در حال گند زدن به آثار موسیقی ایران هستم. باید خوب یاد بگیرم حفظ کنم و با تموم وجود توی آهنگ ها غرق بشم.
کنکور هم با موفقیت تاخیر خورد و حالا نمیدونم اگر زنده بمونیم میتونم کنکور بدم یا خیر. فعلا که با پایتون و خانواده اش درگیریم و همچنین با کالیمبا و یه مقداری هم کتاب.
به زودی باز هم مینویسم. تا اون زمان از خودتون مراقبت کنید.