ویرگول
ورودثبت نام
معلمی ، به دنبال حقیقت زندگی یا زندگی حقیقی
معلمی ، به دنبال حقیقت زندگی یا زندگی حقیقی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

درگیری ذهن من با من

هر کسی یه هدفی داره توی این دنیا ، یه عده ی کمی میرن سمتش و هدفشون رو عملی میکنن ،خیلیا هم به قول معروف میرن تو ماتریکس و یه زندگی عادی رو ادامه میدن تاروزی که بمیرن ...


من چی منی که بیش از حد ممکن دارم به حال و احوال خودم و این دنیا و اون دنیا و خدا و همه ی چیزایی که ممکنه فکر میکنم و دهن خودمو سرویس کرد این مغزم و باید یه جوابی برای تمام سوالاش پیدا کنم چی ! من باید چکار کنم؟ یکی از مهم ترین سوالام که هر چند وقت یه بار مثل یه زخم دوباره باز میشه و دردش تمام وجودمو دوباره از اول میگیره و باید براش یه جواب پیدا کنم وگر نه دوباره و دوباره و دوباره هر چند وقت یه بار میاد سراغم و....

هدف من چیه توی این زندگی ؟ ایا فقط باید زندگی کنم و بعد بمیرم؟ آیا اون دنیا مثل این دنیا همینقدر جدیه که اینجا دارن همو میکشن که یه پولی به دست بیارن یه معروفیتی به دست بیارن یه ماشین یه خونه یه ....

(البته این دنیا با تمام اشغال بودنش خوبیایه خودشو هم داره ،بخوام بحثشو باز کنم طولانی میشه اما فقط اینو بگم که وقتی میبینم یه انسانی لطف میکنه ،مهربونی میکنه ،میبخشه یه چیزیو ،از جون خودش میگذره که یکی دیگه رو نجات بده ،حال بقیه رو خوب میکنه و.... خیلی خیلی حال دل من خوب میشه و امیدوار میشم به این دنیا )


من ،زهرا ،چکار میتونم بکنم! خدایا رسالت من چیه! چرا بهم نمیگی ! خیلی وقته دارم دنبالش میگردم و راجب بهش فکر میکنم ولی به جوابی نمیرسم .

البته که میدونم باید ادامه بدم و همچنان منتظر یه جواب بمونم و پیدا کنم .

یه مسئله ای که هست اینه که من الان ۱۹ سالمه و بقیه میگن داغی ... کله ات داغه ... جوونی و همش از این فکرای گنده میکنی ... میگن عروس که بشی تمام اینا از سرت میره ...

درگیر زندگی و بچه داری بشی دیگه این فکرا به مغزتم خطور نمیکنه 😐 خنده داره ؟ نه ؟؟

حتی وقت نمیکنی به کارا خونه و شوهر داری و بچه داری برسی چه برسه بخوای دنیا رو تکون بدی ...

خب یه سوال ،الان با این حرفایی که به من میزنن به نظرتون مغز من قبول میکنه که اوکی دیگه این فکرا رو نمیارم تو ذهنت و دیگه جوابشو پیدا کردم و برو به زندگیت برس 🖐️

نه اصلا ...

اگه قراره ازدواج کنم که فقط به قول معروف شوهر داری و بچه داری کنم و این مسائلی که زنای قدیمی میکردن تو کله دختراشون که اصلا دلم نمیخواد با یه همچین ادمی ازدواج کنم ....

نمیدونم چرا مغزم اینقدر متفاوته ! اما از اون دختراییم که حالم از کلمه ی شوهر داری به هم میخوره . یعنی چی این حرف ...

اگه دقت کرده باشین اصلا و ابدا کلمه ای به اسم زن داری یا مثلا چیزی تو این مایه ها نداریم که ای مرد تو هم وظیفه خودتو نسبت به خانمت انجام بده ،تو هم باید در کارای خونه شریک باشی ،نه اینکه کمک خانمت کن .نه ! کارا رو شریکی باید انجام بدین ،یعنی ابن وظیفه ای بین هر دو تونه و کسی نباید منت سر دیگری بزاره که اره من دارم کمکت میکنم و....


اما یه چیز خوب که هست اینه که خدا رو شکر این تفکرات زن ستیز و مرد سالاری خیلی کمتر شده و مردا و زن های ایران زمین خیلی عاقل تر شدن و خیلی چیزا عوض شده ...


البته بگم این حرفای من به این معنی نیست که هیچ کاری تو خونه نمیکنم و معتقدم به فمنیستی و زن سالاری و.‌‌.. این مسائل ، من میگم ادم اگه بخواد ازدواج کنه باید با کسی ازدواج کنه که حداقل یه درک و شعور اولیه رو داشته باشه که بشه باهاش راحت به اهدافمون به چیزایی که تو دوران مجردی هم بهشون فکر میکردیم یا براشون تلاش کردیم برسیم یا ادامه بدیم نه اینکه همه چی قطع بشه و فقط بشور و بساب و کهنه عوض کن .


از کجا به کجا رسیدم . خلاصه که خدایا هدف منو توی این زندگی نشونم بده. باید چکار کنم ؟ هزار تا فکر و ایده تو ذهنمه که نمیدونم برای کدوم ساخته شدم

زندگی عادیدرگیری ذهنخود درگیریرسالتهدف
لذت یه زندگی واقعی رو میخوام بچشم و بچشانم و بعد بمیرم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید