??
به نام خدا
❌️ازدواج زود هنگام ❌️
هفته ای که گذشت برای من جالب بود.
اتفاقی افتاد که میشه گفت خوشحال بودم فقط یه قسمتش رو اینجا میگم قسمت‌خوشحالیم رو پست بعدی انشاءالله.
قسمت غم انگیزش اینجا باشه خوشحالی هم بعدی
البته چهار شنبه شب و پنج شنبه شب رو میشه گفت اصلا خوب نبود برایم حالا چرا ؟؟
دلیل داره می خوام بگم
اینکه طبق معمول گوشی تو دستم بود و استوری های واتساپ رو چک می کردم یهو پیام از طرف دوست کلاس چهارمم اومد رفتم و پیام ها رو باز کردم شروع به خواندن آنها کردم.
1- سلام دوستم عزیزم خوبی؟؟
2-نیلوی من فردا شب و پس فردا شب عروسیم هست تشریف بیار خوشحال میشم
3-تو تنها کسی هستی که از دوران مدرسه دعوتت کردم پس حتما باید بیای اگه نیومدی دیگه نه من نه تو
با خواندن این نوشته ها اشکم در اومد که چطور یه دختر ۱۴ ساله زندگی کنی ؟
چطور به زندگی شکل بده؟
اصلا بلده معنی زندگی رو میدونه؟
دختری که تا پارسال بر سر پوشه تو مدرسه گریه می کرد الان می خواد ازدواج کنه باور نکردنیه!
ازدواج دختر ۱۴ ساله با پسر زیر ۱۸سال میشه فاجعه از نظر من.
خلاصه بگم شب اولی که حنابندان بود نتونستم برم ولی شب دومی هم تصمیم صد در صدی نداشتم برای رفتن به عروسی چون دیدن اون صحنه ای که دختر ۱۴ ساله رو تو لباس عروس ببینم واقعا برای من سخت بود گریم می گرفت هر وقت بهش فک می کردم.
چون هنوز باید بچگی می کرد نه ازدواج.
یعنی این عروسی مال همونی هست که چند سال قبل بر سر اینکه من پوشه کارش رو به هم ریخته بودم زده بود زیر گریه و زاری که نیلوفر برگه های پوشه کارم رو قاطی پاطی کرده.
واقعا باورم نمیشه.
حالا بی صبرانه نشسته بودم منتظرش که بیاد و ببینمش تا اینکه این انتظار و چشم به راه ماندن ها به پایان رسید و وارد مجلس شد.
واقعا که فاجعه بود تا وارد شدن تقریبا میشه گفت با قدم های سرعت رفتن سر جاشون‌حالا یه زنی که نمیدونم کی بود؟
افتاده بود دنبال دوماد که ازت خواهش میکنم یواش یواش راه برو ولی خب پسر زیر ۱۸ چی سرش میشه؟
یا اینکه دختر ۱۴ ساله؟
یه ثانیه هم کنار عروس نمون و سریع رفت بیرون حالا عروس نشست و منم رفتم سمت عروس خانم و سلام کردم بغلش کردم بوسیدمش آرزوی خوشبختی براش کردم یه شاخه گل و با پلاک اسمش رو بهش هدیه دادم با کلی اصرار چند دقیقه ای نشستم کنارش حرف زدن هاش هنوز خیلی خیلی بچه گونه بود.
انقدر بچه بود که یه عشره اومد رو لباسش شروع کرد جیغ زدن منم کنارش بودم یهو بد جور ترسیدم به خدا ، گفتم حالا همه میگن هر کاریش کردم منم بود چون جز من کسی دیگه کنارش نبود. ??
داد میزد می گفت این اون شبم پشت دستم رو نیش زد کلی دستم سرخ شده بود.??
من سریع عشره رو با دستم پرتش کردم اون طرف بازم ساکت نشد که نشد کل مجلس هم چپ چپ نگاش می کردن و می خندیدن حالا هر چه بهش می گفتم یواش تر حرف بزن بابا اون عشره رو ترسوندی خداوکیلی ولی خب هنوز بچه بود.
خلاصه که به یه زوری ساکتش کردم و چند سوال ازش پرسیدم.
۱-بهش گفتم هنوز برا ازدواجت زود نبود؟
و اما چه جوابی مزخرفی دریافت کردم.
نه زود نبود
چونکه عاشق هم دیگه بودیم و اون به من گفته بود که چقدر دوستم داره.
۲-خب چطور به حرفش اعتماد کردی؟
دیگه واقعا معلوم بود که دوستم داره همین و بس.
بازم نشد اون جوابی که دلم می خواست و تو ذهن من بود.
❌️?
اینکه هیچ دختری نباید به حرف های مزخرف پسرا گوش بدن اینکه بهشون بگن دوستت دارم.
پسر زیر ۱۸ سال اگه بگه دوستت دارم داره در اصل دروغ میگه.
دختره شاید باورش کنه که واقعا دوسش داره چون دخترا زود باورن و اینکه واقعا عشق میخوان بخاطر همین سریع گول می خورن هدف دخترا عشق و محبت هست و زندگی خوب ولی کاشکی هدف آقا پسرا هم همین بود.
هدف اصل پسرا فقط و فقط سوءاستفاده هست و بس هیچی جز این هدف ندارن.
ولی من هم یه نظری دارم.?☑️✅️
اینکه پیشنهادم این است که یه پسر ۲۴ ساله اگه عاشق شد و گفت دوستت دارم میشه رو حرفش حساب کرد چون اون به اندازه کافی رشد کرده تجربه داره ، از زندگی سر در میاره و اینکه من مطمئنم می تونه زندگی رو بسازه.
اونم نه که به دختر ۱۴ ساله خوشگل و بی نظیر خودش پیر و دختره تازه جوون نه
نهایتش ۱۹یا ۲۰ ازدواج در این سن تقریبا میشه گفت خوبه و میشه اون زندگی بعد ازدواج پایدار بود تا قیام قیامت.
در آخر یه چیزی بگم و پایان بدم.
??
دیر ازدواج کن یا اصلا ازدواج نکنی خیلی بهتره تا اینکه با یه آدم اشتباه ازدواج کنی.??
11\7\1404
•مهر•
{niloofr}
