♡♡بنام خدا♡♡
امروز ظهر که تعطیل شدیم از مدرسه بابام دم در مدرسه نبود...
بعد چند دقیقه انتظاری کشیدن بلاخره بابام اومد...
سوار ماشین که شدیم منو آبجیم بابام گفت سرویس هم دارم باید دوتا پسرا رو برسونم تو یه باغی ولی خب نمیدونم اول شما ها رو برسونم خونه یا نه با هم بریم؟؟
ول کن بابا من که نمیرم خونه ...
خب پس بزن بریم یه دوری هم تو باغ بزنیم ولی شرط دارم باهاتون خب حالا شرطه چیه؟؟؟!
باید سر پنج دقیقه بیشتر نمونید و این طرف و اون طرف هم نپرید چون باغ بزرگی هست و پر از توت و گل و گیاه...
اوکیه بابا تو فقط برو...
خلاصه رفتیم تو باغ هنوز بابام ترمز نگرفته بود من در ماشین رو باز کردم و بابا در تعجب بود که شرط مون چی شد دختر؟؟!!
تا پایین شدم در زدم تا در رو باز کردن انگاری در بهشت باز شد به روم به خداااا باورتون نمیشه یه باغ پر از گل های محمدی و بقیه گل هایی که من اسم هاشون رو نمیدونم ولی هر نوع گل می خواستی پیدا می شد گل های رنگا رنگ ، گل سرخ ، گل زرد ، گل صورتی ، گل سفید ، گل بنفش و غیره...
من تو دنیا عاشق گلم...
تو باغ ایستاده بودم وسط گلها به بابام می گفتم بابا من تو دنیا فقط و فقط عاشق گلم ...
بابا میشه من تا نزدیک غروب فقط و فقط زیر این درختان گل سر سبز زیر این آسمون قشنگ پر از ابر بشینم و لذت ببرم به خدا فک کنم؟؟!
اصلا فکرشم نکن نیلو بابا ولی بهت قول میدم یه روز دیگه با مامانت میارمتون تا دلت میخواد بشین و لذت ببر...
واقعا دل کندن از اون باغ پر از گل برام سخت بود ولی خب حسابی توت خوردم و در آخر هم گل کندم خیلی برای مامانم...
اومدم با کلی عشق تقدیمش کردم...
و اینکه به این رسیدم که دنیا ارزش هیچیو نداره من دوست دارم که دیگر هيچ وقت گناه نکنم تا وقتی که مُردم برم بهشت خدا میدونه چقدر گل های بهشت خدا قشنگ باشه ...
هر چند خیلی در طول روز مواظبم که گناه نکنم و نمی کنمم ولی خب آدمیزاد هست دیگر، بلاخره یه گناه کوچیک سر میزنه از آدم ولی خدا خیلی بخشنده هست...
ولی چون علیرضا هم باهامون بود خیلی نتونستم درست حسابی بگردم...
چون علیرضا بغلم بود...
ولی خب دادمش چند دقیقه به آبجیم...
🌹من عاشق گلم...🌹
🌹من عاشق گلم...🌹
🌹من عاشق گلم...🌹
🌹✍️Niloofr ✍️🌹
