
بنام خدا...
با سلام...
امیدوارم که حاالتون خوب باشه...
منم متاسفانه باید برم واسع همیییشه...
دلیلشم اینه که دور کارای معامله رفته بودم همراه بابام با داداش مجیدم...
اینجوری شد که یه روزی خیلی سر بابام با دوستش شلوغ بود ...
دوست بابام گفت نیلوفر بیا با منو بابات کار کن شریک یعنی اگه از فروش یه خونه صد میلیون سود داشت نصف نصف بین سه نفر...
گفتم اوکی...
بعدش دوست بابام گفت هر معامله ای تو به تنهایی انجام دادی کل سودش واسه خودت...
گفتم اینم اوکی...
خب...
رفتم یکی دوتا مشتری اومد....
من باید اونا رو میبردم سر زمین ...
ماشین بابام دست مامانم بود رفته بود خونه مادربزرگم اینا ...
بعد دوست بابام گفت نیلو بیا کلید ماشین منو بگیر با هم برید...
ازم پرسید گفت گواهینامه داری ؟!
خندیدم گفتم آره بابا...😁
بعد با بابام خندیدند گفت نه شوخی می کنه نداره ولی اوکیه ...
خب به اونا سه تا مردا گفتم بیاین بریم رفتیم و اینا پسند کردن زمین رو گفت تا فردا من نصف پولو میدم شما هم هر وقت سند دادین به من منم بقیه پول رو نمیدم...
خب واسع کارای سند هررر چی لازم بود رو گفتم آرود از طرفم سندش رو گرفتم و زدم به نام این ...
حالا کارای سند تمام زنگ زدم گفتم آقای فلانی لطف کن هفصد میلیون رو واریز کن بعد تشریف بیار بانگاه سند ها رو تحویل بگیر...
و البته نیاز به امضا خودتم هستش ...
خب این صبح نیومد...
شب زنگ زد گفتم الان بیام ؟
گفتم بانگاه هستن ولی بهت تحویل نمیدن و بااید حتما خودم باشم فردا ساعت هشت و ربع بیا البته قبلش پول رو حتما باید واریز کنی به شماره کارت طرف...
خب از این فروش بیشتر چهل میلیون سود نکردم...
تازه جدا از دوطرف که قرار بود شیرینی بگیرم...
اونی که زمینش رو فروختم هفت میلیون بهم داد...
اونی که خرید هم شیش میلیون...
این چهل میلیونم که مال متراژ زمین بود یعنی طرف گفته بود خانم محمدی هر متری مثلا اینقدر بفروش هر چی روش کشیدی مال خودت این چهل میلیون رو از اینجا بدست آوردم...
خب البتع اینم بگم نامردی نکردم...
ده میلیون دادم دوست بابام ده میلیونم بابام بقیه ش خودم ...
خب هفته قبلی یه پسری اومد گفت یه خونه شیک میخوام واسه ازدواجش ...
باز معامله کردم یه خونه رو فروختم براش یه سود خوبیییییی کردم...
که دوست بابام گفت سالهاست خودمون کار کردیم اینجوری که نیلوفر با حرف زدن مشتری رو سریع راضی میکنه منو تو بلد نیستم والا ازم تعریف کردن...😂😉
خب ....
اینجوری بگم از وقتی رفتم با چند تا معامله قشششنگ پول ماشین مورد علاقم رو در آوردم ماشین دنا پلاس...😍🥰
خب دلم ماشین نمیخواااد وگرنه پولش توو کارتمه دمت گرررم نیلوووو ...
طلا هم که اصلا خوشم نمیاد...
فقط تنقلات میخوااام بس...😍👌
خب....
ولی اینم بگم به همین راحتی ها هم نیست معامله کردن...
پدرت در میاد تا معامله جور بشه والا...
سختی های خودش رو داره.....
خلاصه...
ولی بخاطر یه مشکلی خیلی خیلی بزرگ...
می خواهیم بریم...
نظر مامانم مشهد بود ولی نشد خداروشکر...
حالا...
خب...
همین
و منم امشب با داداش مجیدم میریم مشهد و البته دیروزم شیراز بودیم و کلییییی خوش گذشت جاتوت خالی...😍🥰🩵
الانم شیرازم و ساعت یک میریم اصفهان بعدش تهران آخرین مقصد مشهد بعدش واسه بازگشتم معلوم نیست کجا بریم چووون که ما گراش دیگه هیچی نداریم نه خونه نه ماشین نه باغ نه زمین نه پول یعنی هیچی...
و الان دو روزه مامان بابام مشهدن منتظریم تصمیم اونا به کجا بشه که از حرفای مامانم معلومه به تهرانی که ازش نفرت دارم...😭
خب اینم از این...
داداش بی معرفتمم واسه هییشه رفت ترکیه گفت جلوم میرم از ترکیه دیگه هم نمیاد...
آخرشم منو نبرد...😭😭😭😭😭😭🤧🤧
به درک...
خب دیگه چی بگم...
آره...
همین دیگه...
حالا با وجود این مشکلات چرا من باید برم؟!
آره من اینجوری ام که به خودم قول دادم تا لحظه مرگم بمونم پاای خانوادم و بخصوص بابا مامانم که کل این مشکلاتی واسه بابام ساختم تقصیر منه و هیچی نگفته بهم و منم تا تهش راه میام...
یعنی هررر جور شده من باید بمونم و خودمو سر حال نگه دارم ولی نمیشه چون این روزا حالم بی نهایت بده
خب با این جمله زندگی می کنم...
این نیز بگذرد....
آره این روزا هم ماندگار نیست...
میگذره...
ولی من هیییچ وقت فراموش نمی کنم...
که کی توی این روزای سختم موند باهام شناختم کلان آدمای زندگیم رو حتی مجازی ها رو که ادعا می کردن من همیشه کنارتم...
آره جون عمه ت خیلی بودی...
کوچیک ترین چیزی که می تونستن برام انجام بدن حرف زدن بود که اوونم من مث سگ باید التماس می کردم فقط بخاطر آشتی کردن و حرف زدن بعضی هایی که هیچ ارزشی نداشتن اونا آره نیلوفر اینم میگذره...
و مهم نیست برام...
کلا روی آدما نباید حساب کرد ..
چون فقط ادعا می کنن...
طرف کل زندگیش می گفت نیلوفر پول منم میدادم بهش تا بیست میلیون پول دادمم به کسی که یک مااه از دوستی مون گذشته بود گفتم کارش گیره کمکش کن گناه داره ...
ولی الان خودش منو بببنه سلاممم نمیدهد انگار نه انگار والا تا دیروز چه گوهی بود الانم همون گوهه ها ولی کلاسش منو کشته...
اینم مهم نیست...
فقط اینو بگم بهتون اونایی که میگن ما تا تهش هستیم کنارت کمکی خواستی من هستم روی منم حساب کن اوناااا رو کلا یه درصدم روشون حساب نکنید چون وقتی روزش برسه بخدا بلاکت می کنن جوابتم نمیدن ...
اینو تجربه کردم...
حالا من باید برم یعنی من معلوم نیست تیر سال بعد بیام سر به ویرگول بزنم یا سال بعدش تیر بیام یعنی دو سال دیگه...
کلا نیستم...
یعنی این زندگی تا درست شه دو سال کامل یا سه سال طول خواهد کشید...
ما کلا مشکل پول توی زندگی نداریم ...
مشکل چیز دیگه ای هست اون سخته...
خب زندگی بدون مشکل نمیشه کلا...
🤧
اینم من مطمئنم که درست میشه...
من تا یه چند روز دیگه بیشتر توی ویرگول فعال نیستم بچها ...
می خوام عذرخواهی کنم از اونایی که شاید حرفی زدم ناراحت شدین از دست من حلالم کنید چون من شاید واسه همیشه رفتم و هیچ وقت نیومدم ...😭🤧
اگه چیزی هم گفتم بزارین پای شوخی های همیشگیم...🙂🩵
خب من فقط یکی از بچهای ویرگول رو هیییییچ وقت حلال نمی کنم دست منو یقه اون طرف اون دنیا همین...
دیگه همین...
قضاوت ها هم مهم نیست برام...
حتی بعد از اینکه دیگه نیام...
من هیچی برام مهم نیست...
معرفی و ادامه کتاب سامورایی مهربان هم موند بچها...
ادامه یه چند کلمه حرف هام موند...
اصلا نصف برنامه هام موند...
نصف آرزو هام موند...
همششش شد آرزو های محالم...
اینم مهم نیست...
اینم نیز بگذرد...
آره...
همین دیگه حرفی ندارم...
فقط منو ببخشید اگه چیزی گفته بودم یا کاری کرده باشم...
منم که تک تک شما ها رو اگه چیزی گفتید بخشیدم و حلالتون کردم ...🥰😍
جز یه نفر...
همین...
تا یکی دو روز دیگه ببیشتر نیستم خوشحال میشم هررر حرفیه مستقیم بهم بگید بچها زیاد پست سرم حرف زدین و بهم رسید یه بارم منو از ته قلبم خوشحالم کنید مستقیم بهم بگید تو اینجوری بودی و ما دوست نداشتیم...🙂
من احتمال نود و نه درصد دیگه نیام کلا....
بازم هیچی مشخص نیست بچها شاید خدا یجوری حلش کرد که منم برگشتم شایدم نه نابودم کرد توی این دنیا و زندگی...😥😓
آرزوی موفقیت سلامتی شادی واسه تک تک شماها دارم عزیزان ویرگول...🥰🩵
خدانگهدار ...
9/4/1404
تیر...