ویرگول
ورودثبت نام
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
خواندن ۱۲ دقیقه·۸ ماه پیش

مدرسه یعنی چی...؟!😠

...
...

بنام خدا...

با سلام به همه...

امیدوارم که حاالتون خوب باشه ...

یه حقیقتی رو میخوام بگم ...

من امروز صبح بیدار شدم ساعت ۶:۵۰ دقیقه بود خب دیدم یه حاال عجیبی دارم انگار یه کامیونی از روم رد شده بود کل استخوان های بدنم خورده شده بود یه حس بدی داشتم حالم خوب نبود کلا خب خیلی وقته صبح ها با داداشم میرم عصرا هم با بابام میام خب داداشمو بیدار نکردم بلند شدم یه آبی زدم صورتم و یه قرص مسکن خوردم گرفتم خوابیدم تا ساعت ۱۲ هیییچ وقت خدا مدیره زنگ نمیزد که بگه چرا نیلوفر نیومده ها امروز گرفته زنگ بابام زده که چرا نیلوفر نیومده بابامم بیرون بوده گفته نمیدونم والا دیشب که حالش خوب ولی خب الان زنگ مامانش میزنم ببینم چرا نیومده ؟!
خب زنگ خودم زد جواب ندادم گفتم اول یه حرفی جور کنم بعدش ...خخخ

مامانمم ساعت ۱۰ بیدار شده بود فکر کرده بود رفتم نیومده بود توو اتاقم خخخ
تا بابام زنگ زده بود اومد گفت ای فلاکت زده  خوابی پاشو...خخخ

خب دارم  به این فکر میکنم چراااا همیشه مرتب بااید برم مدرسه ؟!

مگه مدرسه درس آرامش رو میدن به بچها؟!
مگه مدرسه درس درآمد رو میده؟!
مگه مدرسه درس انگیزشی یا امید به زندگی یادت میدن؟!
مگه مدرسه درس ادب دارن ؟!
مگه مدرسه جایی هست که آینده تو رو مشخص میکنه؟!
مگه چیه این مدرسه؟!
اصلا واقعا توش موندم مدرسه معنیش چی میشه ؟!

بزار از مدارس های نسل جدید بگم معنی مدارس رو بگم خیال همه پدر و مادر ها رو رااحت کنم که دلشون خوش نباشه صبح تا ظهر بچم مدرسه هست چیز های  فوق‌العاده ای یاد میگیره نه عزیزمن این اشتباه ترین فکریه تو میکنی اینو من میگم اشتباس...

حالا چرااا دلیل دارم....

ببین مدارس الان اینطوریه که تک تک دانش آموزان با مدیر و معلم روو لجن چرا چون اونا زور میگن دانش اموزم لج ميکنه....
چرا تاریخ امتحان رو با بچها هماهنگ نمی کنن...؟!!
چرا دانش آموزان باید هی سرزنش بشن؟!
چرا دانش آموزان هی حرف زور بشنون چرا واقعا؟!
چرا معلم ها و مدیر ها معاون اینا احترام نمیزارن به دانش آموزان بعد توقع دارن از طرف دانش آموز احترام ببینن نه عامو کور خوندی دانش آموزان مدرسه مااا از جمله خودم طوری باهاشون رفتار میکنم که انگاری به یه طرفمم نیستن مدیر و معلم چرا چون جایی که حق باهم بوده حق ندادن و تند برخورد کردن منم از دلم نمیره اون کارشون تاااا جون دارم اذیت میکنم طوری که دهن همه شون رو سرویس کردیم یکی بگه ده تا میزارم توو کاسش تااا بفهمه و یاد بگیره و حق بده به دانش آموز....

خب مدرسه چیست؟!

معلم ریاضی میاد سر کلاس میگه سلام بچها خب سلامت بخوره توو سرت ....

معادله حل کنید...
جواب کسر ها رو بدست بیار...
هم مخرج کن مخرج مشترک بگیر...
درس هندسه...
جمع و تفریق...
مساحت مثلث ABS را بدست بیاورید...
طول و عرض زمین کشاورزی پشت خانه خاله مریم و فاطمه را پیدا کنید ده نمره...خخخ برخورد توو سرتون این سوال های چرت و پرتتون...

یک ساعت و نیم میره توی زمین های کشاورزی و پیدا کردن طول و عرض خانه های مردم و نصف عمرمون هم میره پای این زمین های کشاورزی و درس ریاضی که چیییی ؟!

آقاااا به من چه که طول و عرض زمین کشاورزی پشت خانه مریم چقدره به من چه حالا تو بگو همون طول و عرض رو پیدا کردیم که چییی خب حالا چی گیر تو میاد معلم که خودتو جر میدی و داد میزنی ؟!

ولمون کن عامو...

خب ساعت بعد ...

زنگ فارسی شد:
سلام بچها...
علیک سلام باز چیه بازم انشا با موضوع علم بهتر است یا ثروت؟؟

خب به تو چه که کدومش بهتره؟!
من توو یکی از انشا هام  همین جمله رو نوشتم تاا آخرش وایسادم جنگیدم با مدیر و معلم گفتم ببین موضوع درست بدین خب تمام...

نه علم بهتره نه ثروت ...

خب بریم ادامه بدیم...

یک هم خانواده بنویس با علم ...
صفت را تعریف کن...
جمله را منفی کن...
مادر مریم رفت سر قبر شوهرش چرا گریه کرد ؟!
پدر زهرا تصادف کرد سرش خورد و چشمانش در اومد ولی او هنوزم بینا بود ...
اول شخص و اسم و مفهوم  و فاعل و صفت و قید و فعل و کنایه و ماضی و مضارع جمله بالا را پیدا کنید...
برو که ما اعصاب نداریم عامو برو تا از کلاس پرتت نکردیم بیرون...خخخخ

یه عمری الکی الکی عمرمون رو دادیم دست این معلم ها و مدرسه ها که چیییی...؟؟!!

عامو درس زندگی یاد بده....

بریم سر کلاس دینی...خخخ

خب بچهاااا توی کوچه و خیابان مواظب پوششتون باشید هااا اونا نامحرمن...
خب خر که نیستیم میدونیم خودمون پاشو برو بیرون ...

خب بچها هرر شب قران بخونید نماز بخونید...
امام سفارش کرده که آدم باشید رل نزنید تا همینقدررر بی معنی درس میدن ...خخخ

امام سفارش کرده که هی دختران مؤمن در روز قیامت میروید جهنم اگر صدای خود را جلو نامحرم نازک کنید و او را تحریک کنید...خخخخ
ای پیامبر عزیز و گرامی این مردا با شنیدن کلمه عشقم تحریک میشن دیگه ما مرض که نداریم تغییر صدا بدیم ...خخ
خب چرا حرف میزاری دهن چهارتا امام و پیامبران پاک و معصوم ای معلم دینی گناه نکن خودت اول ...خخخ

اینم نصف عمرمون رو گرفت پای چرت و پرت گفتن خداوکیلی...

بریم زنگ علوم...

خخخخ

از تولید مثل جلبک ها گرفته گفته تا تولید مثل انسانها تا رابطه های جنسی رو هم تعریف کرده والا ای قربون علوم فقط بدون سانسور باهامون حرف زده از اول ابتدایی تا آخرش...خخخ

گلها چگونه تولید مثل می کنن ...
پروانه چطور...
عشره ها چطور...
انسانهای چندش چطور...خخخ
خااک عالم...
خب بچهای عزیز نگاه کنید اهن ربا به در و چیزهای فلزی می‌چسبه چرا چون آهن ربا هستش...خخخ
خب معلومه دیگه بابا بهم بر میخوره خودت خری یا ما رو خیال خر کردی که همچین درس و توضیح میدی ؟!خخخ
متاسفم واقعاااا  به درس و مشق ها و مدارس و تدریس های جدید خجالت آوره ‌....

خب بچها هر کس نمره میخواد آزمایش صفحه ۱۲ رو انجام بده فیلم بگیره بفرسته ده نمره داره امتحانم نمیگیرم از این فصل همه قبولید ...

بیخیال بابا ...

بریم سر کلاس آمادگی و دفاعی...
آدم عاقل دختر رو چه به درس آمادگی و دفاعی مگه می خواد بره سربازی؟!
واقعا که متاسفمم به  خوددم که ادامه تحصیل دادم و  دارم  میدم ...
دختر رو چه  به یاد گرفتن به چپ چپ به راست راست ....خخخخ

خجالت آوره بخدا...

خب همینجور دوازده سال از عمرمون میره الکی الکی...
بعدش کنکور که چییییی اینم مثل همین دوازده سال چرت...
بعدش اونم اگه قبول بشی یا نشی اون رشته ای که کنکور دادی اونم تهش میخوری به یه شهر دور که خانواده اجازه نمیده بری ...
و دوازده سال از عمرت رفت به فناااا و دیگه هم بازگشتی نیست عزیزمن....

حالا یکی میاد دانشگاه رو هم میره تهشم میاد خونه کار گیرش نمیاد واقعااااا اگه من باشم خود‌کشی میکنم که سالها عمرم بره تهشم هیچ که هیچ مگه دیوونه م که این چرخه زشت رو دور بزنم با اینکه سر و تهش رو رفتم توو ذهنم آخر و عاقبت خوبی و رو به دنبال نداره...

مغز خر که نخورم ...

خخخخ

خب من توو انتخاب رشته ...
اولویتم تجربی بود... اینم واسع پرستاری
اولویت بعدیش انسانی واسه روانشناسی که نشد...
بعدش معماری مهندسی که نشد...
بعدش مدیریت خانواده که اینم نشد...
بعدش طراحی دوخت که اینم نشد...
بعدش گرافیک که اینم نشد...
بعدش نقاشی ایرانی که این شد...
پس چییی شد ته تهش نیلوفر..‌؟خخخ

هیچی والا...

رفتم ثبت نام کردم نقاشی ایرانی...

اول سال دو هفته نمی دونستم نشستع بودم سر کلاس گرافیک...خخخ

بعدش سه هفته نشستم سر کلاس نقاشی ایرانی...خخخ

بعدش هرررر روز غصه و دعوا با مامان که نمیرم خوشم نمیاد از این رشتع مامانمم می گفت نه اگه نری شرطش اینه که بااید ازدواج کنی...
گفتم بخاطر اینم شده میرم ...
خلاصه هفته چهارم شد یه روزی رفتم پیش مدیر مون دیدم دوتا پسرا اومدن واسه مشاوره که واسه کنکور و انتخاب رشتع و دانشگاه حرف میزدن منم رفتم مدیر مون گفت نیلوی من بااز چی شده گفتم هیچی من میخوام تغییر رشته بدم یا اگرم جا نیست و اینا همین الان ترک تحصیل بزن بره میرم خونه ...
مدیرمونم خندید و گفت آقای اهنی ببین رشتع نیلوفر بده آیا آینده خوبی داره یا نه !؟
یکی از معلم همون مرد بود ...
بعدش کلییی باهام حرف زد ولی فایده نداشت خب...
باز رفتم پیشش  دیدم هنوز اون دوتا پسرا بودن گفتم خانم چیکار کنم من؟!
گفت رشته طراحی دوخت جا نداریم سی و دو  نفر هستن معلم کم داریم کلاس شلوغ میشه معلم ها اعتراض می کنن اداره هم کلاس نمیده بهمون...
هیچی نگفتم ولی وایسادم گفتم من نمیدونم یا ترک تحصیل یا طراحی دوخت...
یه پنج دقیقه ای نه اون حرف زد نه من نه اونا پسرا بعدش نگام کرد گفت شانسم داری هاااا گفت ثبت نامت کردم توو طراحی دوخت برو ...
یه کمی که نه کلیی ذوق کردم گفتم حالا شد....

علاقه من باز نبود ولی خب علاقه مامان و بابام بود همیشه این طراحی دوخت رو حرفشو میزدن تا اینکه رفتم گفتم علاقه خودم که نشد جهنمش بزار علاقه مامان و بابام که برم  ..خخخ

بعدش چند هفته دیر رفته بودم خییلی سختم بود تا رسیدم به بقیه بچها خیلی سخت بود واقعا تا نمرم رو کشوندم بالا...
سر یه کلاس سه معلم بود از شانس خوب من یه معلم خوووب گیرم اومد البته قرکشی کردیم سر معلم ما دعوا بود از بس خوب بود ...
خیلی کمکم کرد معلمم...
خب خلاصه حس می کردم نیاز به کلاس های بیرون دارم تا راه بیفتم ...
رفتم پیگیری کردم و کلاسهای خیاطی رو پیدا کردم ۱۲ جلسه هشصد تومن ولییی با آموزش خوب و عالی...
دیدم به به!!
چقدررر خیاطی آسونه والا...خخخ
ولی متد توو مدرسه سخت ترینه متد هستش...
بیرون مدرسه آسونه....
و اينکه یادش گرفتم ولییی با کلییی سختی  یعنی فکرش کن من ساعت ۷ صبح میرفتم ۷ شب برمی گشتم خونه تا این حد سختی کلی خسته میشدم تا میرسیدم خونه هم باید میرفتم سمت برنامه فردام ...
تا سختی نکشی هیچ وقت راحتی نمی بینی ...
تا پشت کار فروانی نداشته باشی هیچ وقت هنری رو یاد نمیگیری...
به این نتیجه رسیدم که دنبال مدرسه نباید رفت باااید دنبال هدفت بری دنبال یه هنری که توو چند ماه یادش بگیری تا آخرش دستت توو جیب خودت باشه راحت یه هنری ام یاد بگیره که پول بیاد سمتت مشتری بیاد سمتت نه اینکه تو بری دنبال پول و کار نه اینم فایده نداره....

جدیدا اگه پول نداشته باشی اصلا جز آدم حسابت نمی کنن شااید خیلی ها باورش ندارن ولی این یه حقیقت تلخه...باااید باورش کنید تنهااا چیزی که نجاتتون میده پول توو جیبتونه...
دختر و پسر هم نداریم  ...
مدرسه هیچ وقت یادت نمیدن چطوری پول دربیاری چگونه به آرامش برسی...
فقط با سرزنش درس یادت میدن اونم اگه نمره نگرفتی بخاطر راحتی جون خودشونم شده ها پاست می کنن آقا کی حوصله داره شهریور بیاد برو ...

این چیزهایی هستش که با چشم های خودم دیدم و تجربه کردم که میگم شما ها حداقل راه های اشتباه منو نرید...

خب من الان خیاطی میکنم راحت آسون با شوق فقط آخرش که تحویل میدی لباس طرف رو و پول میگیری و میری خرجش میکنی اونقدررر حس خوبیه که نگممم براتون بچهاا خخخ
ساده ترین لباس که لباس ماکسی هستش چهار صد و پنجاه تومن زیر چهارصد تومن نیست تاااا یک میلیون...
و شغل خوبیه والا توو خونه کنار مامان و بابات راااحت آسون حس قشنگیه...
و اول هاش چقدر با خدا قهر و دعوا کردم ...
گفتم این چه رشته ای بود خورد به طور من ...
ولی خب به‌این رسیدم که خدا بیشتر میدونه که خیر و صلاح ما بندهاش توو چیه؟!
و چقدررر الان دارم خجالت میکشم از خدا و اون حرفایی که زدم ...
واقعا که متاسفمم به خودم...خخخ

خب مدرسه و دانشگاه چیزیه که به درد کسی نمیخوره خیلی باااید آدما یه سواد خوندن و نوشتن یاد بگیرن و بکش کنار از معادله حل کردن برن سمت هنر و هدف های اصلی زندگی شون ...

مدرسه درس زندگی نمیده به آدم بخدااا چندین ساله میرم و میام هیچ که هیچ...
واقعا دارم حسرتشو میخورم که چرررااا کلاس سوم و چهارم که بودم نرفتم کلاس خیاطی الان توی این سن استاد خیاطی بودم بابا یع عمری خودمو تلف کردم پااای ریاضی و فارسی و علوم و نگارش اینااااا واقعااا حیف عمرم ...
حالا بااز خوبه نصف راه سرم خورد به سنگ و عقلم تکونی خورد و به این نتیجه ها رسیدم و دارم مسیرمو تغییر میدم ...

تغییر کردن خییلی خوبه ...

همیشه می گفتم من دیوونه هستم ...
بعد می گفتم نه چرا من دیوونه باشم ...
دیوونه اونیه که روی یک هدف و یک فکر یک جا و در یک مسیر در جااا میزنه دیوونه یعنی این فرد...
پس من دیوونه نیستم من یک فرد قوی و ارزشمندم که هی در حال رشد و تغییر های فراوانی هستم و در حال تجربه های جدید ...
پس دیوونه نباشید ...
روی یک فکر مشخص و ثابت و کهنه نمون دیوونه ...خخخ
دیوونه یعنی این ...
پس تویی که در حال انجام کار های خوب هستی دیوونه نیستی عزیزمن ..
پس اینقدر دیوونه دیوونه هم نکن ...
بهت گفتم دیوونه کیه اوکی؟!...خخ

خب مدرسه جایه که جدیدا یه دختر با حیا رو بی آبرو می کنه ...
دیدم که میگم بچهااا...
چرا چون با چهارتا ول اونجا دوست میشه و تاثیر می‌گذارد روی دختر خوب شما...

توی این دنیا فقط خودتی و خودت...
پس کاری که به تو سود میرسونه رو انجام بده بیخیال حررف دیگران...
تو یک انسانی خدا بهت عقل داده که ازش استفاده کنی ...
پس تو خوب و بد خودت رو بااید بدونی ...
انتخاب های زندگیت رو خودت بکن نه بقیه...
خودت برای خودت تصمیم بگیر نه بقیه...
خودت باش توی زندگی...
یک فرد قوی ...
یک فرد مفید برای خودت ...
یک فرد فوق‌العاده که بقیه از دیدن چهره تو حال کنن ...
یک فردی که چند سال دیگه برگشتی نگاه کردی به این روز های زندگیت نگی چقدررر دیوونه بودم رفتم دنبال ریاضی و فارسی حسرت نخوری...
یک فردی که چند سال دیگه برگشتی به این روزات بگی احسنت بر خودم...
خودتون باشید توی زندگی...
روی هیچ کس حساب باز نکنید ...
چون همه رفتنی هستن یه روزی حتی بهترین  کسان زندگی ما که پدر و مادر و خواهر و برادر هامون هستن ولمون می کنن و میرن تهش ما خودمون تک و تنها می مونیم توی دنیا...
پس تنها زندگی کن و تنهایی رو یاد بگیر و درست ازش استفاده کن...
همیشه دنبال یاد گرفتن یک هنر خوب باشید...
و اینکه من چرا اینقدرر ضرر کردم رو هم توو پست بعدی میگم بهتون ...
فعلا خدانگهدار...

ترک تحصیلتلاش کردنتجربه
۴۰
۵۱
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید