ویرگول
ورودثبت نام
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
خواندن ۵ دقیقه·۱۰ ماه پیش

معرفی کتاب کیمیاگر

کتاب بسیار زیبا و دلنشین
کتاب بسیار زیبا و دلنشین



کیمیاگر  (★من عاشق تو هستم ★)
کیمیاگر (★من عاشق تو هستم ★)


به نام خدا

نوبتی هم که باشه نوبت معرفی کتاب هست...

معرفی کتاب کیمیاگر


کتاب کیمیاگر یک کتابی .بسیار با ارزشی هست.

خواندن آن در زندگی اجباریه البته چون من خواندم اجباریه که همه بخوننش و لذت ببرند.


من کتاب کیمیاگر رو یک هفته ای میشه که شروع به خواندن آن کردم و تقریبا در آخر هفته هم تمامش کردم با موفقیت و کلی لذت...


کتاب کیمیاگر پسری به نام سانتیاگو هست که او چوپان هست و در شهر آندلس هست و خرج مخارج خود را از راه همین چوپانی در می آورد.

این پسر چوپان سواد خواندن و نوشتن را دارد و عاشق خواندن هر کتابی هست کتاب های زیادی رو هم خوانده است.

سانتیاگو از زمانی که بچه بود آرزویش این بود که دنیا را عمیقا بشناسد و می خواست کشف کائنات و به شناخت واقعی خدا برسد.

این اهدافی بود که سانتیاگو همیشه در ذهن داشت و مطمئن بود یک‌روز به آن خواهد رسید.

سانتیاگو چندین بار خواب تکراری گنج را در اهرام مصر می دید.

و در ادامه کتاب کیمیاگر سانتیاگو عاشق یک دختر خوش چهره و زیبا می شود.

و او بهش قول داد که اول باید افسانه شخصی ات را پیدا کنی و بعد بیای که من با تو ازدواج کنم.

خلاصه که این سانتیاگو با یک پیر مرد آشنا می شود آن پیرمرد از درون سانتیاگو با خبر است و خوابش را برایش تعبیر می کنند تا به هدفش زودتر برسد و به او کمک کند.

خوابش را تعبیر می کند اینکه او کل گوسفندان ش را بفروشد او در این مسیر طولانی رسیدن به هدف و موفقیت و افسانه شخصی اش سه سال از عمرش را میدهد در طی این سه سال مشکلات و سختی های زیادی را پشت سر می‌گذارد خوبیش در این بود که تا آخر جنگید و هيچ وقت شکست را قبول نکرد و تا تهش جنگید.

بیابان و صحراهای شمال آفریقا را تک تک طی نمود فقط و فقط بخاطر این که هدف داشت.

بیشتر ادامه ش رو نمی گم می خواهم خودتان کنجکاو شوید و برید ادامه اش را بخوانید که چطوری به دختر موردعلاقه اش میرسد و به آن چیز هایی که آرزویش را داشت...

صفحه به صفحه اش یک نکته مهم داشت اگر آنطوری که معلم ادبیات ما تدریس می کند این کتاب زیر دستش بره چندین ماه طول خواهد کشید تا به پایان برساند خواندنش را ...

ولی خب من فقط خواندم و لذت برم و چیزهایی هم از آن یادم گرفتم

از دل این کلمات میشه خیلی حرف ها را بیرون آورد


اولین چیزی که از کتاب کییمیاگر یاد گرفتم این بود که قدر تک تک چیزهای ساده ی زندگی مان را بدانیم و از آن بهترین استفاده رو بکنم به بهترین شکل ممکن با کلی لذت

دومین چیزی که از آن یاد گرفتم این بود که اگر چیزی را واقعا بخواهم و با دل و جان از صمیم قلب از خدا درخواست کنیم و یا در پی رسیدن به آن باشیم قطعا به آن چیز خواهیم رسید...


و سومین چیزی که آموختم این بود که از طریق ذهن مان می توانیم سر نوشت را کنترل کرد یا از طریق کائنات و همان شکرگزاری ای که در خود کتاب نوشته شده بود.

و من عاشق کلمه کائنات و شکرگزاری هستم چون...


من خیلی از جملات این کتاب را برایتان خواهم اینجا نوشت تا شما هم از بعضی قسمت هایش لذت ببرید.


اولین جمله ای که از کتاب کییمیاگر رو از حفظم شد این بود...

من به اینجا امده ام تا مطلب ساده ای را به تو بگویم این من می خواهم همسر من باشی من عاشق تو هستم


حالا مثلا این جمله کجاش ساده بود؟

جالبه


این قسمت رو فقط جملات کتاب رو می نویسم...


همه چیز در یک جمله خلاصه می شود: وقتی شما خواستار چیزی هستید همه جهان به حرکت در می آید تا شما به خواسته خود برسید.

و این جمله چقدر حرف داره بی نهایت قشنگ و زیبا بود.


هر کسی روش یاد گیری خودش را دارد.


من تنها در زمان حال زندگی می کنم و همان حال است که برای من جالب توجه است.


اگر انسان بتوند همیشه در زمان حال باقی بماند انسان خوشبختی خواهد بود.



زندگی یک مهمان و جشن بزرگی هست چرا که زندگی همین لحظه ای است که در آن قرار داریم‌ .


زمان به سرعت برق و باد سپری می شود.


و اما یه جمله عجیب البته برای من عجیب بود چون اولین باری بود که شنیدم اونم در کتاب کیمیاگر

نباید با زنانی که لباس تیره بر تن دارند صحبت کند چون آنها شوهر دارند او باید به سنت ها احترام بگذارد.



حتی از پدرانش و پداران پدرانش که همیشه می گفتند که باید در ابتدا عاشق شد ، نامزدی کرد و بعد ، شناختن طرف مقابل و داشتن پول قبل از ازدواج.


او حتی قبل آنکه بداند که فاطمه وجود دارد ، به او عشق ورزیده است و عشق وی نسبت به آن دختر جوان باعث آن خواهد شد که تمامی گنج های دنیا را بیابد.


دخترک اجازه داد تا گوزه اش از آب لبريز شود.

من همه روزه در اینجا منتظرت خواهم ماند. من از بیابان ها گذشته ام تا گنجی را پیدا کنم که نزدیک اهرام ثلاثه مصر قرار دارد.

جنگ برای من یک بدبیاری بود. اما حالا یک خوش شانسی است. برای اینکه مرا به کنار تو رسانده است.


اما اگر می خواهی قبل از آن به راهت ادامه بدهی به دنبال افسانه شخصی ات حرکت کن . ریگ های بیابان با وزش باد حرکت کرده و تغییر مکان می دهند‌. اما بیابان همچنان بر سر جای خود باقی است ، عشق ما نیز چنین است.


از آن روز به بعد بیابان برای او فقط به معنای یک چیز است : امید و انتظار بازگشت محبوبش.


خلاصه کتاب کیمیاگر یک کتاب بسیار شگفت‌انگیزی است و پر از این جملات زیبا و قشنگ ولی خب اگر بخواهم تک تک آنها را بنویسم هم من خسته می شو هم شما از خواندن خسته می شوید رو لذت نمی برید.


و پایان بدم با یک جمله قشنگ کتاب کیمیاگر

روح دنیا بخشی از روح خداست و هم چنین دید که روح خدا، روح خود اوست و در این صورت او می توانست معجزه کند.


و اما تیکه کلام منم اومده تو کتاب


هر چه خدا بخواهد...






19/8/1402

آبان



niloofr


معرفی کتابکتاب کیمیاگرمن عاشق تو هستمکتاب شگفت انگیزو آموزنده هر چیزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید