ویرگول
ورودثبت نام
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
♡نوشتن نوعی دوست داشتن است.♡
خواندن ۳ دقیقه·۶ ماه پیش

مو های بلندم کار داده دستم...

ولی حیف موهام...😰😆
ولی حیف موهام...😰😆
😍
😍





بنام خدا
امان
امان
از دست مامانم...
امروز صبح که از خواب بیدار شدم فقط بخاطر اینکه این متن رو بنویسم...
در اصل یک خاطره است...
زمانی که کلاس چهارم بودم یادمه مو هام خیلی بلند شده بود، راستش نمی تونستم درست حسابی بهشون برسم ، مخصوصا زمانی که می رفتم حموم دیگه فقط داد و بیداد می کردم که مامان من نمی تونم این‌همه مو رو بشورم...
به هزار و یک سختی شونه میزدم و یا هم برای بافتن شون باید کلی صب می کردم که مامانم بی کار بشه مو هام رو ببافه...
یه روزی مامانم کار داشت منم هی می گفتم اول موهای منو مرتب کن بعد به کار هات برس.
بعد مامانم عصبانی شد...
گفتم که خب وقتی نمی تونم بهشون برسم برام قیچی کن...
باشه چشم قیچی که هیچ کلا پسرونه برات میچینم...
آقا رفتم تو حیاط رو صندلی نشستم...
از شانس بد من بابام شب قبلش یک قیچی نو خریده بود.
مامانم مو هام رو شونه زد آماده شده بود برای قیچی زدن.
اول مو های جلوم رو کلا کوتاه کرده از حالت چتری هم کوتاه تر روی حرفشم بود پسرونه کامل...
بعد که اومد مو های پشت سرم رو کوتاه کنه همین جور که صدای قیچی می اومد یهو به ذهنم‌اومد گفتم مامان مواظب گوشم باش دارم از صدای قیچی می ترسم خیلی وحشتناکه...
آقا هنوز حرف تمام نشده بود که صدای داد مامانم اومد بالا گفت وای که گوشت رو قیچی کردم...
از بس قیچی تیز بود و اِنقدر سریع گوشم رو برید ‌که خودم هیچ دردی حس نکردم...
ولی بعدش کم کم گوشم ثانیه به ثانیه داغ میشد و دردش می اومد بالا...
خب مامان حالا که  بجای مو هام ،گوشم رو قیچی کردی حداقل بیا دستمال کاغذی بیار خون هاش رو پاک‌کنم بعد چسب زخم بزنم.
مگه تو حال خودش بود مامانم می گفت نه حرف از چسب زخم گذشته اون چیزی که من می بینم باید بریم بیمارستان...
چی ماماااان؟؟
خودتم بکشی من جایی نمیرم.
سریع دست به کار شدم چسب زخم دو سه تا زدم روش که حداقل جلو خونریز رو بگیره...
بعد چند روز دیدم که هی کم کم‌ داره خوب میشه...
خلاصه که ادامه داد قیچی زدن و مو هام‌ رو حسابی خراب کرد یعنی افتضاح شده بود...
ولی چون کامل حالت پسرونه شده بود واقعا راحت شده بودم یعنی صبح ها که می رفتم مدرسه اصلا نیازی به شونه زدن نبود...
اونجا بود که گفتم خوش به حال پسرا فقط بخاطر مو‌هاشون...
ولی هنوز جای زخمه رو گوشم هست با وجود اینکه جاش مونده هیچ وقت هیچ وقت این خاطره فراموشم نمیشه...
و اینکه به هیچ عنوان به کسی اجازه نمیدم به‌مو هام دست بزنه چند روز پیش دوباره تصمیم کوتاه کردن مو هام رو گرفتم  که به مامانم گفتم مو هام رو کوتاه کن گفت تو باید خجالت بکشی از من این در خواست رو بکنی دختر اون دفعه که یه ذره از گوشت رو قیچی کردم این دفعه کلا بی گوشت می کنم...
گفتم راست می گه هااا...
خودم قیچی رو گرفتم همین جور که موهام بافته بود قیچی ش کردم بازشم نکردم و اینکه مو های جلومم باز پسرونه زدم...
از ترس گوشم از اون روز به بعد مامانم که هیچ دور آرایشگاه هم خط کشیدم...
ولی خداییش حس خوبیه خودت مو هات قیچی کنی و بعد بری جلو آینه ببینی چقدر تغییر کردی در اصل مو هات رو افتضاح کردی ولی از نظر خودت عالی شده باشه واقعا حس قشنگیه...

به وقت صبح زود ساعت شش و نیم‌ ...
حس خوبیه نوشتن در صبح....
بیست و هفتم فروردین...




موهای منقیچی کردن گوشم‌ بجای موهاممامانمحس خوبکار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید