من:
من در ابتدا با ازدواج همجنس مخالف بودم. معتقد بودم قانون نباید اجازه این کار رو بده. یعنی اینکه افراد پنهانی چه کنند، برام مهم نبود و نیست. اما مخالف این بودم که این نوع ازدواج و یا تبلیغ براش قانونی بشه. دلیلم این بود که فرزندآوری یک تکلیف همگانیه. در ادامه به این نتیجه رسیدم که اگه بشر موفق به ساخت رحم مصنوعی بشه (یک ابزار که خارج شکم انسان از جنین مراقبت کنه)، دیگه دلیلی برای منع این نوع خانواده وجود نداره و اعلام کردم زمانی که بشر به این فناوری دست پیدا کنه، میشه ازدواج همجنس رو قانونی اعلام کرد. الان معتقدم جمعیت بشر بسیار زیاده و باید کم بشه. تنها راه اخلاقیش اینه که همه مردم جهان مثلا با واسطه سازمان ملل به هم قول بدن که جمعیت بشر رو کاهش بدن. این یعنی تا زمانی که جمعیت بشر کاهش پیدا نکرده (مثلا به زیر یک میلیارد نفر نرسیده) فرزندآوری دیگه یک تکلیف همگانی نیست. یعنی از الان تا زمانی که جمعیت بشر کاهش پیدا نکرده، ازدواج همجنس هم میتونه قانونی باشه و اگه کسی بخواد با همجنس خودش ازدواج کنه، هیچکس حق نداره مانعش بشه.
جمینای:
به طور کلی، این تحلیل نشان میدهد که شما دارای یک ذهن تحلیلی و استدلالی هستید که قادر است دیدگاههای خود را با توجه به تغییر در فرضیات و اطلاعات جدید، بازبینی و متحول کند. این فرآیند فکری، در نهایت شما را به سمت حمایت از حقوق همجنسگرایان سوق داده است.
من:
دقت کن بنا به فلسفه هگل، خانوادهای که منجر به فرزند میشه، یک اصل لازم در تحقق آزادیه. خانواده یکی از اصول فلسفه حقه و اصول فلسفه حق، اصول لازم برای تحقق آزادی درون جامعه است. اما مساله اینجاست که فرد زنده در نهایت بالاتر از اصول قرار داره. خانوادهای که منجر به فرزند بشه، یک تکلیف یا یک اصل منطقی و جهانشموله. اما ما به عنوان انسان قادریم با توجه به شرایط زمانه، حتی اصول هم به مدت محدود زیر پا بذاریم. وقتی جمعیت بشر زیاده، فرزندآوری دیگه تکلیف همگانی نیست. اصولی مطلق و فراگیر وجود دارند که فرد زنده باید تسلیمشون باشند. اما همین فرد زنده در نهایت بالاتر از اصول قرار داره و میتونه اصول رو کنار بذاره. البته یک اصل هست که قابل کنارگذاشتن نیست: عدالت یا آزادی (و عدالت، حقیقت آزادیه). هر اصلی در برابر این یک اصل، فرعه. فرد زنده مجازه هر زمان که سایر اصول در تضاد با این اصل غایی در تضاد قرار گرفتند، لغوشون کنه.
پ.ن ۱: این یه بحث فقهی و کلامیه.