ملیکا
ملیکا
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

ادرین در قلمرو کفشدوزک ها پارت ۱

ادرین:پدر فردا قراره با همکلاسیهام به اردو بریم ازت خواهش میکنم بهم اجازه بده تا منم همراهشون برم خواهش میکنم ?

گابریل:باشه مشکلی نداره اجازه میدم بری?

ادرین :??وا..ق..عا..یعنی ممنوننننننن??

ادرین به اتاقش میره...?

به چه راحتی اجازه داد خیلی مشکوکه ...?
الو سلام بلوبری من ?
خوبی عزیزم یه خبر خوب دارم?
بابام اجازه داد که فردا بیام اردو ?
مگه من با تو شوخی دارم راست میگم ?
خداحافظ نفسم فردا میبینمت?

الو سلام نینو ?
چطوری داداش خوبی چه خبر ?
خبر خوب دارم ?
بابام اجازه داد فردا باهاتون بیام اردو ?
به جون خودم راست میگم ?
من گیتار میزنم و تو هم میخونی یه کنسرت عالی میشه ?
باشه باشه فعلا خداحافظ?

فردا صبح ....?

نینو:سلام?
ادرین:سلام نینو?
نینو: دیشب که بهم گفتی بابات اجازه داد بیای داشتم شاخ در میوردم ?
خب ادرین بیا کنارم بشین دیگه ?
ادرین :نه اینجا جای ..?
نینو:باشه باشه بابا فهمیدم ?
ادرین:خیلی ممنون بابت درکت ?


(و حالا رونمایی از بلوبری ادرین )


کاگامی :سلام عشقم ?
ادرین :سلام بلوبری لطفا بیا کنار من بشین ?
کاگامی:حتما عالیجناب قلبم?

بعد از رسیدن به مقصد..

الیا:خب پسرا شما برید دنبال هیزم وگرنه تو این سرما یخ میزنیم ?
دخترا شما هم کمک کنید تا عصرونه رو اماده کنیم ?

بعد از میل عصرونه?

رز :بچه ها من میگم بیایید بریم جرئت حقیقت بازی کنیم .?
_فکر خوبیه من موافقم?
_اره منم میام ?
_نظر خاصی ندارم هر بازی بگین میام ?
جولیکا:پس به نظر جمع احترام میذاریم و جرئت و حقیقت بازی میکنیم ?
کیم :من بطری رو میچرخونم?
نینو : خب میلن سوال میپرسه و من جواب میدم ?
میلن من حقیقت رو انتخاب میکنم?
میلن :اولین ع.ش.ق.ت کی بود ?
نینو:مطمئنم بگم الیا سرم رو میزنه ولی میگم راستش ماری اولین فرد زندگیم بوده و من با ماری داخل کلاس کنگ فو اشنا شدیم ولی فقط یه ع.ش.ق مسخره بود ?
مکس :من بطری رو میچرخونم الیا سوال میپرسه و ادرین جواب میده?
الیا در گوش کاگامی گفت :هواتو دارم رفیق ?
الیا تا خواست از ادرین سوال بپرسه باد تندی اومد و اتش خاومش شد و هوا هم سرد شد ?
مکس:بچه ها داره گرد باد میاد فرار کنید ??
الیا : کاگامی کو?
ادرین:من میرم دنبالش?
میلن:بچه ها نگاه کنید کاگامی داخل گرد باد هست?
ادرین: من نجاتش میدم?


ادرین به گرد باد نزدیک شد و به داخل گرد باد هدایت میشد نینو بچه ها سعی کردند تا ادرین رو از گرد باد بیرون بیارند ولی بی فایده بود چون گرد باد درهر لحظه بزرگتر میشد نینو هم به گردباد ملحق شد بچه ها سریعا فرار کرن ون اونها کاملا وارونه شده بود اقای داماکلیس و خانم بوستیه و راننده ون بچه ها رو به سرعت از محل حادثه دور کرد?
اقای داماکلیس:بچه ها طناب رو محکم بگیرید تا طوفان جابه جاتون نکنه و یا از زمین بلندتون نکنه??
آلیا داشت گریه می‌کرد و می‌خواست برای نجات آدرین نینو و کاگامی به گردباد بره بچه‌ها و همکلاسی‌هاش برای اینکه آالیا به گردباد نره و فرار نکنه اون رو بسته بودند تا نتونه جایی بره بچه‌ها ناراحتی خودشون رو مخفی می‌کردند هر کدوم از اونا به قدری ناراحت بودند که می‌خواستند گریه کنند و سیلی راه بندازند ??
درهمین حین غاری پیدا کردند و داخلش رفتند?
خانم بوستیه : الیا گریه نکن !بعد از تموم شدن این طوفان میریم دنبالشون گرد باد که تموم بشه اون ها هم از گرد باد نجات پیدا میکنند ?
مکس:ولی خانم بوستیه ما حتی نمیدونیم الان کجاییم راهمون رو گم کردیم چجوری بریم دنبال شون ?

پایان پارت ۱

کفشدوزکدختر کفشدوزکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید