در قرن نوزدهم، چین با فساد اداری، فقر فراگیر و ناکارآمدی امپراتوری چینگ دست و پنجه نرم میکرد. در این میان، مردی فقیر به نام «هونگ شیچوان» که ادعا میکرد برادر کوچک عیسی مسیح است، حرکتی بزرگ را آغاز کرد: شورشیان او خواهان برابری ملّی، مالکیت اشتراکی زمین، و نابودی ساختار قدرت فاسد بودند.
جنبش تایپینگ با تفسیر جدید آیین مسیحیت و جذب تودههای روستایی، ارتشی میلیونی تشکیل داد. در سال ۱۸۵۳ نانجینگ را به تصرف درآورد و آن را “تیانجینگ” (پایتخت آسمانی صلح) نامید. چینگها با حمایت نیروهای اروپایی، سرکوبی خونین آغاز کردند.
پس از سالها جنگ فرسایشی و اختلافات داخلی میان رهبران شورشی، نیروهای امپراتوری در ۱۸۶۴ موفق به بازپسگیری نانجینگ شده و جنبش سرکوب شد. اما هزینه انسانی - بین ۲۰ تا ۳۰ میلیون کشته - چین را نیمقرن در بحران فرو برد.
دولت چینگ برای سرکوب شورش، به نیروهای بریتانیایی و فرانسوی متوسل شد؛ آنها با تجهیزات نظامی مدرن و مزدوران آموزش دیده به بازپسگیری شهرها و نهایتاً سقوط نانجینگ کمک کردند.
در نهایت، هونگ شیچوان در سال ۱۸۶۴ کشته شد و حکومت تایپینگ سقوط کرد، اما پیامدهای جنبش برای همیشه ماندگار شد.
این قیام، ضعف ساختاری حکومت چینگ را عریان ساخت و زمینهساز جنبشهای اصلاحطلبانه، ظهور ارتشهای محلی و نهایتاً انقلابهای بزرگ قرن بیستم چین گشت.
