خوب دوستان همان طور که قول داده بودم امروز ناروتو پارت 3 و توکیو غول رو میزام خوب بریم که داشته باشیم 1 2 3
عنوان ژاپنی: Tōkyō Gūru/東京喰種-トーキョーグール
اسم فارسی: توکیو غول (غول توکیو)
براساس مانگایی از سوئی ایشیدا (Sui Ishida)
ژانر: رازآلود، فانتزی سیاه، ترسناک، اکشن و درام
کارگردان: شوهی موریتا (Shuhei Morita) و توشینوری واتانابه (Toshinori Watanabe)
فیلمنامه: چوجی میکاسانو (Chūji Mikasano)
محصول استودیو Pierrot
تعداد قسمتها: ۴۸ اپیزود اصلی به همراه ۲ قسمت ویژه
وضعیت: پایانیافته
پخش: از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ میلادی
ردهی سنی: R - 17
خلاصهی داستان:
در نسخهای از شهر توکیو کشور ژاپن که تقریبا از همه نظر مشابه با دنیای امروز ما به نظر میرسد، انسانها درکنار غولها زندگی میکنند؛ غولهایی که اکثر اوقات، ظاهری دقیقا مشابه آدمهای عادی دارند و اقلیت جامعه را تشکیل میدهند. دولت تیمهایی را برای مبارزه با غولها ایجاد کرده است و از افرادی خاص برای کشتن حداکثری آنها بهره میبرد. مردم هم تکتک غولها را بهعنوان موجوداتی ترسناک و لایق قطعهقطعه شدن میشناسند که باید از دستشان فرار کرد. به همین خاطر به محض اینکه هویت یک غول نزد یک انسان فاش شود، آن فرد میرود و با یک گزارش، شرایط کشته شدن غول را فراهم میکند.
غولها موجوداتی مانند خونآشامهای آشنا برای مخاطب سینما و تلویزیون نیستند. آنها بهمعنی واقعی کلمه باید از گوشت انسان تغذیه کنند و عملا راهی به جز کشتن افراد مختلف برای زنده ماندن ندارند. تازه غذاهای عادی هم نهتنها برای آنها بهشدت بدمزه هستند، بلکه میتوانند غولها را شدیدا مریض کنند. در نتیجه هر چند هفته یک بار، یک غول برای زنده ماندن به شکار به دور از چشم همگان میپردازد و زندگی یک نفر را به پایان میرساند.
قصهی اصلی اما از وقتی آغاز میشود که پسری جوان و ظاهرا عادی به اسم کانکی کن به خاطر رخدادی عجیب، عملا تبدیل به یک غول میشود و به جامعهی کوچک اما قوی این موجودات میپیوندد. او تازه پس از وارد شدن به این مسیر جدید میفهمد که چهقدر تصورات غالب انسانها از غولها و تصورات غالب غولها از انسانها پوچ و نادرست به نظر میرسند. در این بین اوضاع هر روز چه برای انسانها و چه برای غولها، خونینتر و ترسناکتر از روز قبل میشود.
ترتیب تماشای اپیزودهای انیمه Tokyo Ghoul
انیمهی Tokyo Ghoul، محصول سال ۲۰۱۴ میلادی (فصل اول مجموعه)
انیمهی Tokyo Ghoul √A، محصول سال ۲۰۱۵ میلادی (فصل دوم مجموعه)
قسمت ویژهی [Tokyo Ghoul [Jack، محصول سال ۲۰۱۵
قسمت ویژهی Tokyo Ghoul: PINTO، محصول سال ۲۰۱۵
فصل اول انیمهی Tokyo Ghoul:re، محصول سال ۲۰۱۸ میلادی (فصل سوم مجموعه)
فصل دوم انیمهی Tokyo Ghoul:re، محصول سال ۲۰۱۸ (فصل چهارم و پایانی مجموعه)
خوشبختانه ((توکیو غول)) یکی از آن انیمههایی نیست که در مسیر تلاش برای تماشای آنها گم شوید. این انیمه از ۴ فصل تشکیل میشود که هرکدام ۱۲ قسمت دارند و صرفا در نامگذاری میتوانند گیجکننده به نظر برسند. وقتی هم که دو انیمیشن جداگانهی ساختهشده برای آنها را در نظر بگیرید، در کل میتوان گفت با مجموعهای متشکل از ۵۰ اپیزود روبهرو هستیم.
این انیمه اقتباسشده از روی یک سری مانگا است. همچنین به عقیدهی درصد قابل توجهی از افرادی که داستان را در هر دو مدیوم مانگا و انیمه دنبال کردهاند، انیمهی Tokyo Ghoul هیچوقت نتوانست به قدرت و دقت مانگا خود برسد. پس اگر میخواهید تجربهی کاملی از قصهی «غول توکیو» داشته باشید، احتمالا نمیتوانید مطالعهی رمانهای نهچندان بلند و چندین و چند مانگای آن را پشت گوش بیاندازید.
اولین سری مانگا مجموعه با نام Tokyo Ghoul و در ۱۴ شماره منتشر شد. سپس نوبت به انتشار یک Light novel با همین نام در ۳ قسمت رسید. بعد با انتشار مانگا تکشمارهای [Tokyo Ghoul [Jack روبهرو بودیم و سپس مانگا ۱۶قسمتی Tokyo Ghoul:re را خواندیم. درنهایت هم با انتشار یک Light novel تکقسمتی با نام Tokyo Ghoul:re مواجه شدیم.
«توکیو غول» لزوما انیمهای قابل پیشنهاد کردن به افرادی نیست که تازه وارد جهانِ لذت بردن از انیمهها شدهاند
همهی مانگاهای نامبرده توسط سوئی ایشیدا نوشته شدند و در این بین شین تاوادا (Shin Towada) وظیفه داشت دو Light novel نامبرده را تقدیم طرفدارها کند. راستی این مجموعه ۵ بازی ویدیویی اقتباسی و دو فیلم لایواکشن اقتباسی هم دارد که هیچکس با نرفتن به سراغ آنها، کوچکترین ضرری نکرده است. هیچکدام از صحبتهای بالا هممعنی با این نیستند که انیمه Tokyo Ghoul ارزش تماشا ندارد. زیرا اگر به ژانرها و زیرژانرهای فهرستشده برای آن علاقه دارید، حتما میتوانید بهعنوان یک مخاطب بزرگسال با آن سرگرم شوید و طی برخی لحظات، واقعا تحت تاثیر بحثهای زیرمتنی اثر مورد بحث قرار بگیرید. ولی به هیچ عنوان هنگام رفتن به سراغ این مجموعهی ۵۰ قسمتی، انتظار رویارویی با اثری بدون نقص و خالی از دقایق اضافه را نداشته باشید.
مسئلهی مورد ظلم واقع شدن اقلیتها در جوامع گوناگون همواره یکی از مباحث بررسیشده توسط آثار سینمایی و تلویزیونی قدرتمند بوده است. اما در درصد بسیار بالایی از آثاری که موفق به بیانِ تأثیرگذار حرفی درست در این رابطه میشوند، میبینیم سازنده پشت برخی تابلوها مخفی شده است. در حقیقت حتی بعضی از آثار قدرتمندی که احساسات مخاطب را درگیر میکنند و نابرابریهای اجتماعی را زیر سؤال میبرند، انگار همیشه اقلیتهای مورد پسندِ مخاطبِ آگاهِ امروز را در مرکز قصهی خود قرار میدهند.
اگر جهان یا حداقل روشنفکرهای آن مشغول حمایت از افراد دارای ویژگی X باشند، غالب فیلمهای اینگونه هم چگونگی مورد ظلم قرار گرفتن افراد دارای ویژگی X را به تصویر میکشند. این یعنی ما با سیلی از قصهگوییهای محافظهکارانه روبهرو میشویم که گاهی از بیان داستانی و استعاری میترسند. ما آثاری را میبینیم که حرف شجاعانه و ارزشمندی را بیان میکنند اما روشی امن و نهچندان جسورانه را برای بیان آن به کار میگیرند.
به همین خاطر اثری مثل انیمه Tokyo Ghoul را میتوان تابوشکن صدا زد. چرا؟ چون اقلیت به تصویر کشیدهشده در جامعهی آن رسما مشتی آدمخوار هستند؛ موجوداتی با نام غول که واقعا به گوشت انسانها احتیاج دارند و مرگوزندگی را بین کشتن یا نکشتن انسانها میبینند. اینجا دیگر خبری از همذاتپنداریهای فرامتنی نیست. زیرا تماشاگر به یاد ظلمهای جامعهی واقعی به افراد دارای ویژگی X نمیافتد و خود به خود با اقلیت حاضر در این نسخه از توکیو همذاتپنداری نمیکند. در حقیقت اگر در جامعهی واقعی امروز موجوداتی انسانمانند و مثل ما وجود داشته باشند که برای زنده ماندن باید گوشت آدم بخورند، قطعا توسط جامعه سلاخی میشوند و مورد تنفر درصد بسیار بسیار بالایی از مردم قرار میگیرند.
پس سازنده مجبور است درون فانتزی تاریک خود، ما را به همذاتپنداری با اقلیتی برساند که امکان ندارد در دنیای واقعی با آن همذاتپنداری و موافقت کنیم. با انتخاب همین مسیر، Tokyo Ghoul تبدیل به محصولی میشود که اولا قطعا زیر فشار برخی انتقادها قرار میگیرد و ثانیا هرگز نمیتواند شدیدا عامهپسند باشد. اما دقیقا به خاطر انتخاب همین مسیر، گفتوگوهای اثر با تماشاگر تکاندهندهتر هستند؛ استعارهپردازیها معمولا اثرگذاری طولانیمدتی روی مخاطبهای هدف چنین محصولاتی دارند
تابوشکنی دوم انیمه هم در عمق تصویرسازی از همین غولها اتفاق میافتد؛ جایی که مخاطب میبیند در «توکیو غول» خبری از هیولاهای جذاب و مرسوم داستانهای اینگونه نیست و کارهای این موجودات، واقعا تنفربرانگیز و آزاردهنده هستند. سینما و تلویزیون امروز از موجوداتی مانند خونآشامها انقدر استفاده کرده است که انگار دیگر نمیشود از آنها ترسید. اصلا محصولات عامهپسند به جایی رسیدهاند که لحظهی حملهی یک خونآشام را بهشدت جذاب نشان میدهند! مثلا اکنون در بسیاری از آثار نوجوانانه، نخستین حملهی یک خونآشام به گردن یک انسان میتواند عاشقانه یا بامزه باشد.
به خاطر همین آثار نیز مخاطب گارد خود را بهشدت در مقابل موجودات هیولامنندِ داستانهای فانتزی، پایین آورده است. تماشاگر نهتنها از آنها نمیترسد، بلکه غالبا انقدر سبک زندگی این موجودات را جذاب میداند که دیگر انسانهای معمولیِ قصه برای او اضافی و مسخره به نظر میرسند. انگار وقتی میتوانی خونآشام، دارای عمر بینهایت، سرعت زیاد، قدرت قابلتوجه و توانایی تحمیل حرف خود به دیگران باشی، احمقانه به نظر میرسد که بخواهی انسان بمانی! ماجرا هم جایی به اوج ترسناکی خود میرسد که وقتی سازندگان بخواهند در دل داستان، جنگ یک انسان بین پذیرش یا نپذیرفتن تبدیل شدن به یک هیولا را به تصویر بکشند، توسط مخاطب مسخره میشوند. به بیان بهتر مخاطب امروز انقدر عاشق این هیولاهای جذبکننده شده است که بدون ذرهای همذاتپنداری با برخی شخصیتها، مثلا شک و تردید او نسبت به خونآشام شدن یا نشدن را احمقانه میداند.
این تصویر بزرگ اکنون بخشی از فرهنگ عامهی امروز را تشکیل میدهد و شاید شانس انیمهها برای شکستن آن، بیشتر از آثار هر مدیوم داستانگویی دیگری باشد. چرا که یک انیمه نهتنها میتواند با اغراقهای تصویری همهچیز را عوض کند، بلکه فرم تصویری آن هم بیشتر از هر انیمیشن یا فیلم لایواکشن، به درد خلق بعضی از لحظات عجیبوغریب میخورد. انیمه Tokyo Ghoul هم دقیقا چنین کاری را به شکلی عالی انجام میدهد؛ تصویرسازی هیولاوار، تنفربرانگیز و ترسناک از هیولاهایی که باید از گوشت انسان تغذیه کنند.
دیگر حتی وقتی با دختربچهای کم سنوسال، بیگناه و دردکشیده هم روبهرو باشیم، از تماشای لحظهی بلعیده شدن گوشت آدم توسط او به ستوه میآییم. این یعنی انیمه به خود جسارت پس زدن مخاطب را میدهد؛ تا نداند آیا به درونریزی این شخصیت توجه میکند و او را میپذیرد یا نمیتواند دربرابر تصاویر خشن و بعضا آزاردهنده، میزان توجه خود به شخصیتپردازی چند آدمکش را افزایش دهد.
سریال در کل نمیخواهد شما برای یک طرف قصه هورا بکشید و بر افراد ایستاده در مقابل آنها لعنت بفرستید. همهی شخصیتها و همهی گروهها، سیاهیها و سفیدیهای مخصوص به خود را دارند. البته که همهی کاراکترها به یک اندازه خاکستری نیستند. ولی در طولانیمدت میبینیم نمیشود حتی یک شخصیت را به آسانی «خوب» یا «بد» خطاب کرد.
دنیاسازی Tokyo Ghoul باحوصله و پرجزئیات است و برخی از شخصیتپردازیهای اثر، هیجانزده و فکرنشده به نظر میرسند
متاسفانه انیمهی Tokyo Ghoul در تکمیل قوس شخصیتی هر کاراکتر عالی نیست و گاهی شتابزده و خالی از توضیحات لازم به نظر میرسد. برخی مواقع شخصیتها به مراتب سریعتر از زمانیکه مخاطب انتظار دارد، رفتار خود را تغییر میدهند. بهگونهای که انگار فیلمنامهنویس گاهی انقدر مجذوب بهروز کردن درک مخاطب از یک شخصیت شده است که احترام گذاشتن به آن شخصیت را از یاد میبرد. نتیجه هم میشود آن که در عین جذاب بودن تغییرات کاراکترها، گاهی آنچه امروز از آنها میبینیم، در تضاد کامل با تصاویر قبلیشان قرار دارد. مثلا یک کاراکتر بعد از افشای یک راز، به شکلی غیر قابل باور و ناگهانی تبدیل به یک فرد نسبتا مثبت میشود. درحالیکه مخاطب مدام به خود میگوید همهی سکانسهای بد قبلی مرتبط با این کاراکتر، در تضاد با وجود آن راز درون زندگی او قرار میگیرند. سازنده چند بار اطلاعاتی تازه را رو میکند و انتظار دارد به محض افشای آن دادهها، نظر مخاطب راجع به یک شخصیت عوض شود. ولی مشکل اینجا است که ما میبینیم همین اطلاعات فاشنشده، تا آن روز هیچ تاثیری روی زندگی فرد نداشتند. این یعنی کاراکتر صرفا منتظر افشای رازهای لایق احترام زندگی خود بود تا ناگهان تبدیل به شخصیت مثبتی شود؟
در طرف مقابل، هرچهقدر که فیلمنامهی اثر گاهی شتابزده میشود، قدرت کارگردانی Tokyo Ghoul را نباید انکار کرد. سازندگان هم دنیای انیمه را از لحاظ بصری به جلوهی منحصربهفرد خود میرسانند و هم از بسیاری از ثانیهها برای قصهگویی نمادین و تصویری بهره میبرند. «غول توکیو» اکشنهایی پرانرژی دارد و نبردهای آن غالبا فیزیکی هستند و از نزدیک دنبال میشوند. دوربین هم بهجای اینکه دائما مشغول دنبال کردن کاراکترها باشد، با درک ماهیت خاص سلاحهای کشندهی این جهان، روی آنها متمرکز میشود.
وقتی یک غول با عضو بلند و خاص بدن خود به سمت یک نفر یورش میبرد، حرکت پرسرعت دوربین باعث میشود تنش لحظات افزایش بیابد. مخاطب به خاطر مواجهه با نزدیک شدن تیزی به بدن کاراکتر دوم میترسد و رنگبندی قرمز آسمان طی دقایق هم سنگینی اتمسفر را افزایش میدهد. جذابترین ویژگی بسیاری از کاراکترهای این انیمه را میتوان ظاهر آنها و تواناییهای فیزیکی آنها دانست. پس حتی اگر چند بار بتوانید متوجه کمبودهای فیلمنامه شوید، در اکثر مواقع تصویرسازیها را کمایراد میبینید.
Tokyo Ghoul شوربختانه به طرز واضحی بین داستانگویی واقعی و صرفا پر کردن برخی دقایق از موارد سرگرمکننده برای مخاطبهای آثار اینگونه جابهجا میشود. ولی حداقل وقتی میفهمیم به طرز جدی مشغول قصهگویی و گفتوگو با مخاطب است، هرگز فرصت موجود برای استفاده از جزئیات را از دست نمیدهد. به همین خاطر طی آن دقایقی که دلایل اصلی علاقهمند شدن چندین و نفر به این اثر هستند، از موسیقی تا تدوین قصه میگوید.
این انیمه واقعا آلبوم موسیقی متن پرکششی دارد که همزمان ترس و هیجان حاضر در قصهی آن را به وجود مخاطب انتقال میدهد. همچنین استفادهی هوشمندانهی سازندگان از فلشبکها و رونمایی به موقع کاراکترهای جدید، باعث میشوند محصول مورد بحث به سرعت از نفس نیافتد. اینها را بهعلاوه چند پیچش داستانی سرگرمکننده و تلاش نکردن اثر برای پاسخگویی سریع و بیمعنی به تمام سوالات کنید تا بفهمید چرا اگر فانتزیهای سیاه هیولامحور را میپسندید، یک بار همراه شدن با کانکی و توکا اشتباه نیست.
(۴ پاراگراف بعدی مقاله بخشهایی از داستان فصل اول انیمه Tokyo Ghoul را اسپویل میکنند)
یکی از مهمترین نقاط قوت Tokyo Ghoul را میشود روابط دوطرفه و خاص اکثر کاراکترهای اصلی با یکدیگر دانست. در این سریال اگر فرضا ۵ کاراکتر بهصورت مقطعی در مرکز قصه قرار گرفته باشند، میشود تفاوتهای واضح جنس رابطهی هرکدام از این پنج نفر با چهار نفر دیگر را احساس کرد. اینگونه در روابط دوستانه، جنگجویانه یا حتی پدرانهی چند کاراکتر با هم میتوان از مواجهه با شیمی عالی بین شخصیتها لذت برد و مدام برای هر سکانس هیجانزده شد.
انیمه Psycho-Pass؛ یک سایبرپانک جنونآمیز و معنادار
انیمه Dr. Stone؛ احیای تمدن در آزمایشگاه فیزیک و شیمی
مورد انتظارترین انیمههای 2020
انیمه Beastars؛ والس شکار و شکارچی
به بیان بهتر وقتی جنس رابطهی کاراکتر الف با کاراکتر ب واقعا نسبت به رابطهی کاراکتر الف با کاراکتر ج منحصربهفرد باشد، تنها حضور دو کاراکتر اصلی در یک موقعیت میتواند بهشدت جذاب به نظر برسد. چون مدل گفتوگوها و حتی جنس داستانگویی خود را دارد. مثلا وقتی توکا مقابل برادر سابق خود میایستد، فضا بهشدت سنگین میشود و مخاطب را به یاد گذشتهی فاشنشدهی آنها میاندازد. وقتی کانکی و هیده نزدیک هم قرار میگیرند، همهچیز دوستانه میشود و حتی به سمت کمدی میرود. وقتی کورئو کنار آمون راه میرود، میشود یاد گرفتن یک شاگرد از استاد خود را دید و وقتی ریزه با کانکی صحبت میکند، نقش وسوسه و حیله در هر صحنه را میتوان درک کرد.
«توکیو غول» با استفاده از همین ویژگی مخاطب را هم به چالش میکشد. هنگامی که انتظارات مخاطب از یک لحظه تنظیم شد، به چالش کشیدن لحظهی آن انتظارات، شدیدا هیجانانگیز خواهد بود. مثلا تماشاگر عادت کرده است که هنگام همراهی هیده و کانکی هیچ اتفاق ترسناک مرتبط با زندگی غولها را نبیند. سپس نیشیکی هیده را به انتهای کوچه پرتاب میکند و کانکی و دوست عادی او تا آستانهی مرگ میروند. این لحظه انقدر منزجرکننده و برای مخاطب شوکهکننده است که بدون شک نفشی کلیدی روی تبدیل شدن کانکی به یک کاراکتر خاص میگذارد؛ لحظهای که اگر مخاطب از آن انتظارات سادهای نداشت، نمیتوانست اینچنین میخکوبکننده ظاهر شود.
انیمه Vinland Saga؛ حماسهی وایکینگها
تعدد لحن سریال هنگام داستانگویی و اغراقآمیز بودن بعضی از سکانسهای آن باعث میشوند این محصول را به افراد آشنا با انیمهها معرفی کنیم. ولی همین گستردگی سبکهای ذوبشده در دل انیمه Tokyo Ghoul آن را به محصول جالبی تبدیل میکند که اگر ضعفها را بپذیریم و با آنها کنار بیاییم، تبدیل به خاطرهی جالبی در ذهن تماشاگر میشود؛ انیمهای که اگر دقایق اضافهی آن حذف میشدند، قطعا میتوانست رتبهی بالاتری بین انیمههای برتر دههی گذشته داشته باشد.
(پایان اسپویل)
انیمههای مشابه Tokyo Ghoul
خشونت، هیولاهای عجیب، لحظات اکشن باورنکردنی و جذاب، پیوستن ناخواسته و ناگهانی فرد به قصهای بزرگتر از خود، در خطر قرار گرفتن جوامع انسانی، همزیستی اجباری موجودات متفاوت، عناصر رازآلود، سکانسهای دلهرهآور، برخی ثانیههای بزرگسالانه و حتی طی بعضی دقایق، سرگرمکنندگی نهچندان معنیدار به سبک انیمههای مشابه، همه و همه جزو عناصر تشکیلدهندهی انیمهی Tokyo Ghoul هستند.
اگر در دنیای انیمههای ژاپنی بهدنبال چنین مواردی میگردید و ترجیح میدهید محصولاتی دارای حسوحال نسبتا مشابه با اثر مورد بحث را ببینید، ما در پایان این مقاله پیشنهاد داریم.
(Mirai Nikki (Future Diary
چه میشود اگر در جهانی تخیلی، حاکم مکان-زمان بهدنبال جانشین بگردد؟ چگونه میتوان شخصی لایق این جایگاه را پیدا کرد؟ مگر نه اینکه تلاش برای انجام چنین کاری میتواند سرنوشت هستی و تمام ساکنین آن را دچار تغییر کند؟
برای این بازی ۱۲ بازیکن انتخاب میشوند. آنها باید در مسابقاتی بر سر مرگ و زندگی بجنگند و فقط از عقل، تواناییهای شخصی خود و دفترچهی خاطرات آینده (Future Diary) بهره ببرند؛ دفترچهای که تقدیم بازیکنها شده است. با این دفترچه هر شخص میتواند به شکلی منحصربهفرد، به آینده نگاه بیاندازد. این وسط یکی از شرکتکنندگان خاص در بازی، دانشآموزی ظاهرا عادی است. او دفترچهی خاطرات رندوم (Random Diary) را در اختیار دارد و هرگز فکر نمیکرد وارد چنین رقابت ترسناک و عجیبی شود. اگر بهدنبال فانتزیهای عجیب و همزمان دارای تِم عاشقانه میگردید، Mirai Nikki/Future Diary را از دست ندهید.
!Akame ga Kill
درون جهانی که از ابتدا هم مشکلات زیادی داشت، یک اتفاق در حال نابود کردن زندگیها و رساندن حیات اجتماعی به بینظمی مطلق است. همه هم خوب میدانیم که داخل چنین دنیایی، خود انسانها تبدیل به بزرگترین خطر ممکن میشوند. هرچه که نباشد، دنبال کردن آثاری مانند داستان شاهکار The Road از کورمک مککارتی چنین مواردی را خوب به مخاطبها آموخت. بسیاری از انسانها وقتی آب باشد، به قول معروف شناگرهای کاربلدی هستند. Akame ga Kill هم نشاندهندهی همین حقیقت است؛ تصویری از بدترین کارهایی که در بدترین شرایط، توسط بدترین انسانها انجام میشوند.
یک مبارز به سمت پایتخت میرود. چون میخواهد روستای محل زندگی خود را از فقر نجات دهد. اما وقتی به شهر میرسد، روبهروی اوضاعی به مراتب خرابتر از وضع روستا قرار میگیرد. ماجرای اصلی هم از جایی کلید میخورد که او گروهی از قاتلها به اسم Night Raid را میبیند. آنها شاید آخرین امید سرباز باشند. در حقیقت وی تمام دوستهای خود را در وضعیت اسفناک پایتخت، از دست داده است.
مثل کانکی در «توکیو غول»، اینجا هم با کاراکتری روبهرو هستیم که ناگهان درک او از وضعیت دنیا کاملتر میشود. سپس وقتی که چشمها به حقیقت باز شدند، فرد مورد نظر برای بازگرداندن صلح و نظم به این جهان میجنگد. گروه Night Raid که حالا مبارز هم یکی از اعضای آن است، دو هدف را دنبال میکنند؛ نابود کردن شیطان سایهانداخته بر جهان و برگزاری انقلابی که پرچم حکومت فاسد و ظالمانهی وزیر مختار را بسوزاند.
Guilty Crown
یک ویروس آخرالزمان را برپا میکند و به همین خاطر ژاپن وارد دوران پسا-آخرالزمان میشود. این کشور اکنون دیگر سیستم قضایی درستی ندارد و مردم حاضر در آن زیر سایهی سیستم GHQ روزگار میگذرانند. GHQ یک واحد ارتشی مستقل است که به حفظ نظم و صلح میپردازد. البته که وقتی چنین نیرویی حکمفرمایی کند، نیروهای انقلابی هم علیه آن به پا میخیزند. Funeral Parlor نیز نام یکی از مهمترین گروههای شورشی داستان Guilty Crown است. مشکلات اما از جایی بر سر کاراکترهای مختلف فرود میآیند که طی فرار یک نفر از تشکیلاتی بهخصوص، پای یک دانشآموز عادی هم به این ماجراهای عجیب باز میشود.
اما پیوستن این دو نفر به یکدیگر در دل اوضاع عجیب به وجود آمده، قدرت پادشاهان را تقدیم یکی از آنها میکند؛ قدرتی پر رمز و راز که به قلب مردم گره میخورد و ابزار و سلاحهای گوناگون را تحویل وی میدهد. باز هم به مانند آنچه برای کانکی اتفاق افتاد، پسری را میبینیم که به قصهای بزرگتر از خود گره خورده است. او حالا یکی از شخصیتهای اصلی داستانی است که سرنوشت جهان را رقم خواهد زد.
(-Kiseijuu: Sei no Kakuritsu (Parasyte -the maxim
موجودات فضایی انگلمانند به زمین میآیند و تبدیل به بخشهای مختلفی از بدنهای افراد گوناگون میشوند. چنین داستانهایی پیشتر هم در مدیومهای گوناگون روایت شدهاند. ولی کم پیش میآید که یکی از آنها خشونت تصویری مریض و آزاردهندهی این انیمه را داشته باشد. در داستان این انیمه، موجودات فضایی ازطریق گوشهای چندین و چند آدم وارد مغز افراد گوناگون میشوند و آنها را تبدیل به موجوداتی انسانمانند و بهشدت خطرناک میکنند.
در همین حین انسانی قرارگرفته در آستانهی تبدیل شدن به یکی از همین قاتلهای عجیبوغریب نجات مییابد. در حقیقت موجود فضایی واردشده به اتاق او، باتوجهبه قرار داشتن هدفون روی گوشهای وی وارد دست پسر ۱۷ساله میشود. اینگونه هویت پسر دستنخورده میماند و همزمان او به یک نوع همزیستی با دست جدید میرسد؛ دستی قدرتمند که حتی چشمهای خود را دارد. حالا شخصیت نوجوان سریال که در ابتدا از این دست میترسید، به همزیستی با موجود فضایی تن میدهد و قدرت کسبکرده را در آغوش میکشد تا به جنگ خطرهای بزرگتر برود. میدانم که قطعا افراد علاقهمند به «توکیو غول» با خواندن این توضیح به یاد همزیستی ریزه و کانکی میافتند.
برای ایستادن در مقابل تهاجمی خونین از سوی بیگانگان که در قالب انسانها مشغول بلعیدن انسانهای دیگر شدهاند، نوجوانی ۱۷ساله به پذیرش همزیستی با یکی از آنها برای نابود کردن مابقی رو میآورد
Blue Exorcist
دنیا در Blue Exorcist دو بُعد دارد و اصلا آن جهانی نیست که در ظاهر به نظر میرسد. بعد اول دنیا Assiah نامیده میشود که انسانها ساکن آن هستند و بعد دوم، Gehenna نام دارد. میپرسید Gehenna محل زندگی چه موجوداتی است؟ اهریمنهای قوی و سیاه که قصد تصرف بعد Assiah را دارند. در اصل راهی برای رفتن از این بعد به بعد دیگر وجود ندارد. ولی مشکل اینجا است که شیاطین راهی برای تصرف جسم چند انسان پیدا کردهاند و میخواهند از داخل به Assiah حمله کنند.
شیاطین بدون رقیب هم نیستند و تحت فشار جنگیرها قرار دارند؛ آموزشدیدگانی که میخواهند جلوی حمله را بگیرند و نظم را حفظ کنند. این وسط شاید بزرگترین برگ برندهی بعد Assiah فردی گرهخورده به شیاطین باشد که همانگونه که حدس میزنید، بیشترین شانس برای به چالش کشیدن آنها را دارد.
عکس های زیادی نداشتم برای همین نگذاشتم عکس خوب امید وارم خوشون بیاد تا چند ساعت دیگم پارت 3 ناروتو رو میزارم