سمیه
سمیه
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

# پیرمرد روستایی# ضمانت#مزایده ملک

با عصایی در دست، با پاهایی که به خاطر بیماری و کهولت سن پرانتزی شده به زور و نفس، نفس زنان از پله های دادسرا بالا می آید،و مستقیم سراغ قاضی شعبه را می گیرد.

_سلام بابا جان، من با قاضی کار دارم

_ بفرما حاجی خودم هستم.

_ یعنی قاضی شعبه یک خانم هست؟!

_بله حاجی مگر ایراد دارد

-نه دخترم خیلی هم خوب هست.

  • اما معلوم هست که منتظر قاضی زن نبوده است اما خودش را جمع می کند و چون برای کاری مهمتر آمده پا پی این موضوع نمی شود
  • پیرمرد روستایی در روستاهای کهگیلویه با لهجه شیرین خود مدام می گوید دختر عزیزم تصدقت شوم. دردت بیاد برا من چرا می خواهی تنها دارای من که یک خانه روستایی است که بنیاد مسکن برایم ساخته از دستم بگیری، مگر من چیکار کردم.
  • وقتی برایش توضیح دادم که شما ضامن یک کلاهبردار شده ای و چون نتونسته ای ایشان را حاضر کنی فشارش افتاد و با کمک چند نفر روی صندلی نشست.
  • به خدا من اصلا شیراز نیامدم، قربان دخترم شوم من در دادگاه حاضر نشده ام. تنها دارای من همین خانه صد متری است، راضی نشو که من آواره شوم. سر پیری من بی خانه می شوم. من اول خدا را دارم و بعد شما را کمکم کن. من فقط برا گرفتن یک وام به یک آشنا وکالت داده ام تا منزلم را در رهن بانک ببرد
  • کنجکاو شدم پرونده را ورق زدم و تازه دستم آمد که حکایت از چه قرار هست. پیرمرد بیچاره با مراجعه فردی رند و البته کلاهبردار از آشناهای خود، وکالتی بی قید و شرط تنظیم نموده است. سپس با این وکالت سند را برای آزادی متهم پرونده کلاهبرداری تودیع نموده اند.
  • حالا من مانده ام و یک پرونده با چندین شاکی و محکوم متواری و البته یک پیرمرد روستایی که تمام دارایی اش در آستانه مزایده هست. تلاشی که حداقل برای یک دوره یک ماهه به کار می گیرم که از کلیه ظرفیت های قانونی برای دستگیری محکوم به کار گیرم.
  • پ. ن# آگاه باشید که برخی وکالت ها و البته ضمانت ها کار زندگی شما را دچار تلاطم خواهد نمود.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید